بسم الله
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
بیش از این ما را گرفتار غم هجران مکن
ای لقاالله من رخسار خود پنهان مکن
در تحیر ماندهام باید کجا جوییم تو را
چون نسیم کوی خود ما را تو سرگردان مکن
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
مرغ عشقم بسته در دامم هوایی نیستم
در قفس افتاده و فکر رهایی نیستم
ای بهشت آرزو گر خوار ناچیزم ولی
دل به عشقت دادهام فکر جدایی نیستم
وقتی خبرش رو امروز ظهر داد هم خوشحال شدم و هم ناراحت.خوشحال به خاطر اینکه به آرزوش رسید و ناراحت به خاطر اینکه من هم باز جا موندم.آخ آخ یادم میاد به اون لحظه هایی مه خودم میخواستم برم ... میدونم تو این چند ساعتی که مونده چی میکشه؟! به دوستم گفتم امشب شب بی خوابیه.
یا حسین من رو هم بطلب.
بسم الله
باران ببر ز رخم رنگ زندگی
زیرا که من غبار تعلق گرفته ام
باران مرا بشوی که من
در انتهای کوچه به بن بست می رسم
باران سخن از قیل وقال نیست
بنگر به رنگ رخم خود بخوان حدیث
باران غبار زندگی از حد گذشته است
کو رحمتی که رساند مرا به دوست
باران بسان همیشه مرا مبر
تا اوج لذت بی رنگی وخیال
باران بیا ومرد باش وبی ریا
کز جان بریدم ودلدار در قفاست
باران تمام زندگیم در ره تو باد
تو خود بگو
این لاف را جز به حقیقت توان زدن؟؟؟
سلام بر دوستان عزیز
با خبر شدیم صبح پنجشنبه 5 شهید گمنام رو در شیراز تشییع میکنند.انشا الله همه برادران
و خواهران شیرازی در این مراسم شرکت خواهند نمود و این 5 عزیز رو همونطور که شایسته
هست بدرقه خواهند نمود.
وعده دیدار اربعین حسینی راس ساعت 9 صبح میدان امام حسین(ستاد سابق) به طرف خوابگاه ارم
بسم الله
هنوز صدای فریاد زنان از کربلا به گوش میرسد و صدای سم اسبان، رعشه بر تن آدمی میاندازد. چه دلی داشت زینب (س) آن لحظه که فاصله خیمهگاه تا تل زینبیه
رانفس زنان، طی میکرد. غبارها نمیگذاشتند حسین (ع) را راحت ببیند؛ اما او بالاخره دید، شمر را بر سینه حسین (ع) و تیزی شمشیر .....
چه دلی داشت مادر صبر، زینب کبری، پیامآور کربلا و عمه سادات. اما چهقدر سنگین بود این بار بر شانههای سترگ عقیله بنیهاشم آن لحظه که بر رگهای بریده برادر
بوسه زد.
وای بر شام غریبان کربلا، خیمههای آتش گرفته و پاهای تاولزده کودکان آل طه.
و این زینب است که صبورانه، کودکان برادر را در آغوش گرفته و آرام در گوششان قرآن زمزمه میکند.
سأل سأل بعذاب واقع ... فاصبر صبراً جمیلا
بسم الله
عاشقانه...پذیرفتی چه فریبنده... آغوشم برایت باز شد چه ابلهانه... با تو خوش بودم چه کودکانه...... همه چیزم شدی چه زود...... به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی... چه ناجوانمردانه... نیازمندت شدم... چه حقیرانه... واژه غریب خداحافظی به میان آمد... چه بی رحمانه... و من سوختم... چه بچه گانه... اما هنوهم دوستت دارم... غریبه