الگوی دختران جوان در قرآن

بسم الله

با عرض تبریک به مناسبت میلاد حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر مطالب زیر تقدیم می شود.

جوانی فصل شورانگیز زندگی و مظهرنشاط و سازندگی است. روح لطیف و قلب ظریف جوان، جلوه‌ی زیبای آفرینش و صحیفه‌ی مصفّای هستی است.
با سپری شدن ایام کودکی و ورود به دنیای نوجوانی و سپس جوانی، اشتیاق و تلاش جوانان برای شناخت خود و پایه‌گذاری صفات شخصیتی و هویت منسجم چندین برابر می‌شود.
جوانی دوران تکوین شخصیت است و به فرموده حضرت علی‌(ع)، ضمیر نوجوان هم‌چون سرزمینی مستعد و آماده‌ی کشت، هر بذری را که در آن کاشته شود، می‌پذیرد و بسیاری از ویژگی‌های شخصیتی انسان از این دوران سرچشمه می‌گیرد:
... انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته....
...به درستی که قلب نوجوان هم‌چون زمین ناکشته است. هرچه در آن افکنند، آن‌را می‌پذیرد....
در ادامه‌ی این ماجرا می‌آید که حضرت موسی‌(ع) با یکی از این دختران مؤمن ازدواج می‌کند. پس پاداش حیا، عفت، جوان‌مردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارک، زیبا و مناسب است.
نوجوانی و جوانی دوران الگو یابی و الگو گزینی است. در دوران شکل‌گیری شخصیت، چگونه بودن یا چگونه شدن را الگوها به نوجوانان و جوانان ارایه می‌دهند. پس توجه به این موضوع بسیار مهم و ضروری است؛ هم برای پدر و مادر و مربیان گران‌قدر و هم برای خود نوجوانان که از احساسات بیشتر بهره می‌گیرند.
جوانانی که ارزش‌های معنوی، دینی و اخلاق نیز برایشان مهم است، الگوهای خود را در میان شخصیت‌های مذهبی و اخلاقی می‌جویند. جوانانی که قدرت بدنی، جمال ظاهری، ثروت و امثال این‌ها برایشان مهم است،
از افرادی‌که در این زمینه‌ها مطرح هستند، پیروی می‌کنند. بنابراین، یکی از راه‌های بسیار مهم تربیتی، توجه به این ویژگی و تلاش برای معرفی کردن الگوهای مناسب به جوانان است.  برای این منظور چه زیباست که به چشمه جوشان فیض الهی؛ یعنی قرآن کریم مراجعه کنیم و با شناسایی الگوهای رفتاری مناسب، آن‌ها را به جوانان عزیزمان که قلب با صفایشان سرشار از نور معنویت و فضیلت طلبی است، ارایه کنیم، هم‌چنان‌که
پیامبر گرامی اسلام‌(ص) فرموده است:
اوصیکم بالشباب خیراً فانّهم ارقّ افئدة....
به شما سفارش می‌کنم تا در مورد جوانان به نیکویی رفتار کنید؛ زیرا قلب‌هایی رقیق و نفوذ پذیر دارند....
در راستای این هدف، به شماری از آیات سوره مبارکه "القصص" اشاره می‌کنیم که در آن ماجرایی مطرح می‌شود که میان حضرت موسی‌(ع) و دختر جوان و مؤمن مدینی رخ داده است. در این‌جا، دو الگوی زیبای اخلاقی و رفتاری برای جوانان معرفی می‌گردد.
در آیات ابتدایی سوره قصص به زمان کودکی حضرت موسی‌(ع) اشاره می‌شود آن‌جا که آن حضرت به دوران جوانی می‌رسد:
و لما بلغ أشدّه اتیناه حکماً و علماً و کذلک نجزی المحسنین.
هنگامی‌که نیرومند و کامل شد (و به دوران جوانی رسید)، به او حکمت و دانش دادیم و این گونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم.
در این زمان، اتفاقی برای حضرت پیش می‌آید، به گونه‌ای که در جریان دفاع از یکی از افراد بنی‌اسرائیل،یکی از فرعونیان را کشت. به همین دلیل، ناچار می‌شود از مصر هجرت کند و به سرزمینی دیگر پناه برد.
پس راه مدین را در پیش می‌گیرد:
و لمّا ورد ماء مدین و جد علیه امّة من النّاس یسقون و وجد من دونهم إمرتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتّی یصدر الرّعاء و أبونا شیخ کبیر.
و هنگامی که به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن‌جا دید که چهار پایان خود را سیراب می‌کنند. در کنار آن‌ها دو زن دید که مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیک نمی‌شوند). موسی به آن‌ها گفت:کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی‌دهید؟) گفتند: ما آن‌ها را آب نمی‌دهیم تا چوپان‌ها همگی خارج شوند و پدر ما مرد کهن سالی است.
حضرت موسی‌(ع) با سختی فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امکانات، در حالی که پیش‌تر در نعمت و آسایش بود، به شهر مدین می‌رسد؛ شهری که از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان خارج است. وی پس از ورود به شهر متوجه می‌شود گروهی از مردم برای آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شده‌اند. در این میان، آن‌چه نظر ایشان را به خود جلب می‌کند، وجود دو خانم است که کمی دورتر از جمعیت ایستاده‌اند و علت عقب‌تر ایستادن آن‌ها این است که نمی‌خواهند با چوپانان برخوردی داشته باشند.
حضرت موسی‌(ع) با وجود خستگی شدید به سمت آنان می‌رود و می‌پرسد که کارشان چیست و از آن‌جا که مردان این قوم را این قدر بی‌انصاف می‌بیند، در دل خشمگین می‌شود. وی برای کمک به این دو خانم جلوتر می‌رود و برایشان از چاه آب می‌کشد. سپس برای استراحت به سوی سایبان می‌رود:
فسقی لهما ثمّ تولی الی الظل و قال رب انّی لما أنزلت الیّ من خیر فقیر.
موسی برای آنان آب کشید. سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هرخیر و نیکی برمن فرستی، من به آن نیازمندم.
این حرکت حضرت موسی‌(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیک و دعایی که می‌کنند، درهایی چند به رویش باز می‌گردد و فصل جدیدی از زندگی‌اش آغاز می‌شود.
فجاءته إحداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا فلمّا جآءه و قصّ علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین.
یکی از آن‌دو به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستم‌کار نجات یافتی.
پس از مدتی، یکی از آن دو دختر به سراغ موسی می‌آید و می‌گوید: پدرم تو را دعوت کرده است تا مزد کاری را که انجام داده‌ای بدهد. بدین ترتیب، حضرت موسی‌(ع) با مردی آشنا می‌شود که در این آشفته بازار حتی در مقابل کاری کوچک، مزد آن را می‌دهد. گفته شده است آن مرد حضرت شعیب‌(ع) بوده، ولی از آن‌جا که در آیه و دیگر قرینه‌ها، نامی از او برده نشده است، برخی مفسران از تعیین آن مرد به عنوان حضرت شعیب خود‌داری ورزیده‌اند. به هرحال، او کسی است که به حضرت موسی‌(ع) اطمینان می‌دهد نجات یافته است و خود را در آیه بعد، از صالحان معرفی می‌کند.
نکته‌ای که باید به آن توجه شود، ویژگی‌های آن دو دختر است که پدرشان تربیت کرده است.
اول ـ این دو دخترعقب‌تر از گروه مردان ایستاده‌اند و منتظر هستند مکان خلوت‌تر شود تا به سمت چاه بروند:"...و وجد من دونهم امرأتین تذودان...".
دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی‌(ع)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن کلام، می‌گویند:"گوسفندان را سیراب نمی‌کنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است".
این جمله می‌رساند که آن‌ها برادر یا محرمی ندارند که به آنان کمک کند. البته پدری دارند که پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این کار را بکنند.
سوم ـ خداوند متعال در توصیف یکی از آن دو دختر که به سمت موسی آمد، می‌فرماید: "تمشی علی استحیاء"؛ یعنی حرکت و راه رفتن او در کمال حیا و عفت بود. بنابراین، می‌توان گفت یکی از صفت‌های برگزیده و برجسته که خداوند متعال به دختران جوان عطا می‌کند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
این حرکت حضرت موسی‌(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیک و دعایی که می‌کنند، درهایی چند به رویش باز می‌گردد و فصل جدیدی از زندگی‌اش آغاز می‌شود.
در برخی تفسیرها گفته شده است که در مسیر حرکت به سوی خانه شعیب، موسی جلوتر حرکت می‌کند و از این که پشت سر یک دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد.  به همین علت، آن دختر به پدرش می‌گوید که موسی "قوی و امین" است؛ قوی بودن را هنگام آب کشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه:
قالت احداهما یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوی الأمین.
یکی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن؛ بهترین کسی را که می‌توانی استخدام بکنی، کسی است که قوی و امین باشد.
افزون بر این صفت‌های برگزیده، این دختر با پدر خود رابطه‌ای خوب، صمیمی و دوستانه دارد و خیلی راحت و دوستانه به پدرش می‌گوید که موسی را استخدام کند. این خواهش هم‌چنین این نکته را می‌رساند که اگر شرایط و فرصت مناسب برای آن دختران فراهم گردد تا دیگر برای کار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، که استخدام موسی می‌تواند این موقعیت را به آنان بدهد.
به هرحال، موسی‌(ع) و دختران مؤمن مدینی به عنوان دو الگوی جوان برای پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامه‌ی این ماجرا می‌آید که حضرت موسی‌(ع) با یکی از این دختران مؤمن ازدواج می‌کند. پس پاداش حیا، عفت، جوان‌مردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارک، زیبا و مناسب است.
پس ای جوانان عزیز و پرشور! با توکل برخداوند متعال و تکیه بر عنصر ایمان و تقوا، سعادت و خوشبختی را از خداوند متعال بخواهید.


اسب و شمشیر امام زمان

بسم الله

ابوالحسن مادرائى مى‏گوید: وقتى «اذکوتکین‏» با یزید بن عبدالله جنگید ناحیه وسیعى را از مرزعراق تا همدان به تصرف خود درآورد و به خزائن یزید بن عبدالله دست ‏یافت، ما مجبور شدیم که خزانه را به اذکوتکین بدون هیچ کم و کاستى‏ تحویل دهیم.
وقتى مشغول این کار شدیم شخصى نزد من آمد و گفت که ‏یزید بن عبدالله فلان اسب و فلان شمشیر را جهت تقدیم به حضرت حجت،عجل ‏الله ‏تعالى‏ فرجه، کنار گذاشته بود. من هم از تحویل آن دو خوددارى ‏کردم و امیدوار بودم بتوانم آنها را براى مولایمان حضرت حجت،عجل ‏الله ‏تعالى ‏فرجه، نگهدارم.
اما ماموران «اذکوتکین‏» سخت گرفته و به ‏دقت ‏حساب ‏کشى کردند و من دیگر نتوانستم که از تحویل دادنشان ‏خوددارى کنم ارزش آن دو را حدودا هزار دینار تخمین زدم و وجه آن راکنار گذاشتم و تحویلشان دادم. و به خزانه ‏دار گفتم: «این هزار دینار را بگیرو در یک جاى مطمئن نگه دار و هرگز آن را براى خرج کردن به من نده هرچند بسیار نیازمند باشم.»
روزى در خانه نشسته بودم و به کارها رسیدگى‏کرده، گزارشات را گوش مى‏دادم و امر و نهى مى‏کردم که ابوالحسن اسدى‏ که گاهى نزد من مى‏آمد و من نیازهاى او را برطرف مى‏کردم، نزد من آمد.مدت زیادى نشست. من نیز از انجام کارها بسیار خسته شده بودم ومى‏خواستم استراحت کنم گفتم: «چه کار دارى؟» گفت: «باید تنها با توسخن بگویم.» من به خزانه‏دار دستور دادم که جایى در خزانه براى ماآماده کند.
وقتى وارد خزانه شدیم نامه کوچکى را بیرون آورد که حضرت ‏حجت، عجل ‏الله ‏تعالى ‏فرجه، در آن خطاب به من نوشته بود: «اى احمد بن‏حسن! هزار دینارى را که بابت وجه آن اسب و آن شمشیر در نزد تو داریم ‏به ابوالحسن اسدى تحویل بده!» هنگامى که از مضمون نامه مطلع شدم به ‏سجده افتادم و خدا را شکر کردم که بر من منت نهاد و دانستم که ایشان‏حجت‏ بر حق خداوندند. زیرا هیچ کس غیر از خودم از این موضوع اطلاعى‏ نداشت. آنقدر خوشحال از منتى که خداوند بر من نهاده بود شدم که سه‏هزار دینار نیز بر آن مال افزودم.»

منبع:
---------------
ر.ک: بحار - ج‏51 - ص‏303؛ ایضا: فرج‏المهموم - سید بن طاووس


بانوی آزموده شده

بسم الله

سال هشتم هجرت بود، قریب به دو سال از جهاد سلحشورانه مسلمانان در جنگ " بدر" می گذشت.
در این پیکار پیروزمندانه، ریشه درخت شرک و الحاد با تبر ایمان مسلمانان سست شده و ضربتی دیگر کافی بود تا این شجره خبیثه را برای همیشه بخشکاند.
"ساره"، خواننده مشهور مکه که تا پیش از جنگ بدر مجالس بزم پررونقی داشت، اینک، حلقه بزمش رو به کساد نهاده سخت فقیر و تهیدست شده بود.
در یکی از همین روزها بر آن شد تا آهنگ مدینه کرده و از محضر رسول خدا تقاضای کمک نماید.
پیامبر(ص) بدو فرمود:
- آیا اسلام آورده ای؟
- خیر.
- به عنوان مهاجر آمده ای؟
- خیر.
- پس از چه روی به اینجا آمده ای؟
- شما اساس عشیره و آقای ما بودید، شما که رفتید سرپرستان من همگی رفتند، و من تنها و محتاج شدم. اکنون بدینجا آمده ام تا بر من، مرکب و جامه ای بخشش کنید.
- پس جوانان مکه کجا رفتند؟(اشاره به جوانانی که مایه رونق مجلس بزم او بودند)
- بعد از واقعه بدر، دیگر خریداری برای متاع خویش نیافتم.
پیامبر فرمود تا مسلمانان، جامه، مرکب، خرجی راه و اندکی آذوقه بدو کمک کنند.
" حاطب بن ابى بلتعه"، تازه مسلمانانی که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت و اینک دوشادوش مهاجران به مدینه هجرت کرده بود، به محض اطلاع از ماجرا، نزد "ساره" آمد و به ازای بخشش ده دینار و یک طاق پارچه بُردى از او خواست تا نامه ای سرّی به مشرکان مکه برساند.
در نامه "حاطب" خطاب به اهل مکه آمده بود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عن قریب لشکری به سوی شما گسیل خواهد داشت، آماده دفاع از خویشتن باشید!
"ساره" نامه را برگرفته آهنگ مکه کرد.
دیری نپایید که چبرییل امین، پرده از این خیانت برداشت و پیامبر را از این توطئه چینی مطلع ساخت.
پیامبر(ص)، على (علیه السلام) را به اتفاق تنی چند از اصحاب از جمله عمار و زبیر به یکی از منزلگاههاى میان راه فرستاد تا "ساره" را یافته نامه حاطب را از او باز پس گیرند.
اصحاب پیامبر آنگاه که بدان منزل رسیدند، آن زن را یافته، اسباب و انبان سفرش را تفتیش کرده اما چیزی نیافتند.
زبیر گفت: اکنون که چیزی نیافتیم پس باز گردیم.
اما على (علیه السلام) فرمود: به خداوند سوگند، نه فرشته وحی به محمد(ص) دروغ گفته و نه او به ما.
آنگاه شمشیر از نیام برکشیده به نشانه تهدید بالا آورد.
ساره که مرگ را در یک قدمی خود می دید، فریاد زد: صبر کنید! آن نامه در لای گیسوان من است، اکنون از من دور شوید تا آنرا بیرون آورده تحویل دهم.
حضرت، نامه را نزد پیامبر رسول خدا آورد.
و پیامبر(ص) "حاطب" را طلبیده فرمود:
- این نامه را مى‏شناسى؟!
- آری! من آنرا نگاشته ام.
- چه چیز ترا بر آن داشت تا به چنین اقدامی جسارت ورزی؟
- اى پیامبر! به خدا سوگند! از آن روز که به اسلام گرویده ام تا کنون لحظه ای کفر نورزیده ام! اکنون نیز نفاق پیشه نکرده ام و هرگز قصد خیانت نداشته ام لکن حقیقت آن است که تمام مهاجران کسانى را در مکه دارند که از خانواده آنها در برابر مشرکان حمایت مى‏کند، ولى من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم از این طریق حقى به گردن آنها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالى که مى‏دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست مى‏کند و نامه من به حال ایشان سودى ندارد.
اینجا بود که آیات "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ... وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ" از سوره مبارکه"ممتحنه" فرود آمد.(1)
سوره "امتحان"
نام بلند این سوره از آیه"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَ‏..." برگرفته شده است.
بعضی آن را «ممتحنه» (به فتح حاء) خوانده اند، به اعتبار زنان مهاجری که مورد امتحان قرار می گرفتند، و بعضی ممتحنه (به کسر حاء) خوانده اند به خاطر این که خود سوره وسیله امتحان است.(2)
سوره "مودت"
پاره‏اى از مفسران نیز آن را سوره «مودّت» و دوستى خوانده‏اند، چرا که به دوستى شایسته‏کرداران فرمان مى‏دهد و از دوستى تاریک‏اندیشان هشدار.(3)
سوره یاد شده در سال دهم از هجرت نبوى، در مدینه فرود آمده است.
سنگ بنای این سوره از سیزده آیه، 348 واژه و 1510 حرف ساخته شده است.
در فضیلت تلاوت آن‏ همین بسکه از پیامبر رحمت و مودت درباره اش فرمود:
و مَنْ قراء سورة الممتحنة کان المؤمنون و المؤمنات لهُ شفآء یوم القیامة.(4)( هر کس سوره مبارکه «ممتحنه» را تلاوت نماید همه زنان و مردان باایمان در روز رستاخیز شفاعتگر او خواهند بود.)
سیمای کلی سوره
سوره ی مبارکه ی ممتحنه، از دوستی مومنین با دشمنان خدا و رسول خدا - صلی الله علیه وآله - سخن گفته و به شدت آنان را از این کار برحذر می دارد. بخشی از سوره ی مبارکه ،درباره ی احکام زنان مهاجر و بیعت زنان مؤمنه است.
یکی از بخشهای سوره، تبری حضرت ابراهیم- علیه السلام- و پیروانش از دشمنان خدا است. آن حضرت چنین عرضه می دارد: «ربّنا علیک توکلنا و الیک أنبنا و الیک المصیر.» (5)
پس از بیزاری جستن از قومشان از پروردگار می خواهند که آنها را از تبعات این عمل حفظ کند و آنها را مورد غفران قرار داده و در مسیر ایمانشان آنها را ناکام نسازد. ابتدا حال خود را ذکر می کنند و می گویند ما در مرحله ای هستیم که باید به خودمان و امور زندگیمان رسیدگی کنیم. خودمان را با انابه و رجوع به سوی تو، به تو می سپاریم و امورمان که تدبیرش بر عهده ی ماست را رها کرده خواست تو را به جای خواست خود قرار داده تو را وکیل خود می دانیم . امور ما را هر گونه می خواهی تدبیر کن ما به سوی تو مهاجرت کردیم و امور خود را به تو سپردیم. (6)

 
پی نوشت
________________
1. این شان نزول را بخاری در صحیح خود (جلد 6 صفحه 185 و 186) و «فخررازی» در تفسیر خود، و همچنین در تفسیر «روح المعانی» و «روح البیان» و «فی ظلال» و «قرطبی» و «مراغی» و غیر اینها با تفاوتهائی نقل کرده اند.
2. تفسیر نمون، ذیل سوره ممتحنه
3. تفسیر مجمع البیان
4. همان
5. ممتحنه:60/4
6. تفسیر المیزان،ج19، صص 239-240


اسرار نماز در کلام امیرمومنان علی (ع)

بسم الله

جابر بن عبدالله انصارى گوید:
روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‌دانى که چگونه و براى چه مى‌باشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.
دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمى‌باشد.
سومین تکبیر یعنى؛ نمى‌توان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‌شود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مى‌کند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:
معناى رکوع آن است که مى‌گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‌ام و از آن دست بر نمى‌دارم، گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر مى‌دارى و مى‌گوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» یعنى؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‌اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.
و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریده‌اى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گردانده‌اى.
و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مى‌گردانى؛
و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‌گردانى.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل‌بیت او علیهم صلوات الله مى‌باشد.
و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.

منبع:
مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38.


<      1   2