بسم الله
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
درستون تسلیت ها، نامی از مایادگاری
مرحوم قیصر امین پور
بسم الله
تا از دیــــــار هستى، در نیستى خزیدیم از هــــر چه غیر دلبر، از جان و دل بریدیم
با کــــــــــاروان بگویید: از راه کعبــه برگرد ما یار را به مستى، بیــــــرون خانه دیدیم
لبّیک از چـــــــه گویید، اى رهروان غافل ؟ لَبیّک او به خلـــــوت، از جامِ مى شنیدیم
تا چنــــد در حجابید، اى صوفیان محجوب؟ ما پرده خـــــــــودى را در نیستى دریدیم
اى پـــــرده دار کعبـــــه، بردار پرده از پیش کــــــــز روى کعبه دل، ما پرده را کشیدیم
ســــــــاقى، بــــریز باده در ساغر حریفان ما طعم باده عشق ، ازدست او چشیدیم
حضرت امام خمینی قدس سره
بسم الله
حضرت یحیى گفت: دوست دارم دامهایت را که به وسیله آنها فرزندان آدم شکار کرده و گمراه مىکنى، به من نشان دهى .
حضرت یحیی فرمود: آن خصلت چیست؟
شیطان پاسخ داد: تو پرخور و شکم پرستى، هنگامى که بر سر سفره مینشینی زیاد مىخورى و سنگین مىشوى، بدین جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مىمانى.
آنگاه حضرت یحیى گفت :من با خداوند عهد کردم که هرگز غذا را به طور کامل نخورم و از طعام سیر نشوم ، تا خدا را ملاقات نمایم .
و شیطان گفت :من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مؤمنى را نصیحت نکنم ، تا خدا را ملاقات کنم.
شیطان این را گفت و رفت و دیگر هیچگاه بازنگشت.
بدین وسیله حضرت یحیى یکى از مهمترین دامهاى شیطان را از خود دور نمود.
بسم الله
برای دل من نوشته بود انگار.
« همه مثل خاندان وهب، جوانانتان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید.
زیرا مادر وهب فرمود:سری را که در راه خدا داده اند، پس نمی گیرند.»
پس نگرفتیم.
9 سال بعد استخوانهایش را آوردند.
(خاطرات مادر شهید عزیز درویش نیا)
بسم الله
8شوال سالروز تخدیب قبور ائمه بقیع را تسلیت عزض می نمایم به همین مناسبت
شعری از آیت الله صافی گلپایگانی به حضورتان تقدیم من کنم.
خوش آن نسیم که می آید از کنار بقیع / خوشا هوای روان بخش و مُشکبار بقیع
فرشتگان ز زمین می برند سوی بهشت / برای غالیهی حوریان غبار بقیع
اگر که طور تجلّی ز صدق می طلبی / بیا به گلشن روحانی دیار بقیع
دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا / خراب شد همه آثار بی شمار بقیع
ایا که غیرت دین داری و ولایت آل / ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع
خراب کرد ستم، مشهد چهار امام / کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
نخست مرقد سبط نبی امام حسن / بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد / امین اعظم حق، رکن استوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر / که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع
مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین / جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول / فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع
زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون / بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع
سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم / ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع
قبور آل پیمبر، خراب و ویران است / فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع
در این مصائب عظمی ولیّ عصر بوَد / شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع
کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد / زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع
قیام باید و مردانگیّ و همّت و عزم / که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع
وگرنه تا نشود قطع دست استعمار / جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع
حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست / که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع
سلام بی حد و بسیار بر پیمبر و آل / درود وافر و بی انتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیای خدا / همیشه «لطفی صافی» است بی قرار بقیع