سلام
وقتي دوستان با پيامك بهم خبر دادند كه : ((عوامل بمب گذاري شيراز دستگير شدند)) با خودم گفتم حتما منظورشون همون ادوات بوده .
هرچند از قبل با يه تحليل از اوضاع ميشد به راحتي حدس زد كه ماجرا چيه و بعدا چه اتفاقي مي افته اما ايد لازم باشه كه همه قبول كنيم بعضي وقت ها مصلحت هاي كوچكتر فداي مصلحت هاي بزرگتر ميشه .
علي مدد
سلام خدا به همه دلسوخته ها صبر بده...
ولي چه قشنگ رفتن.... ياد حاج احمد و رفقاش افتادم...
جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا ميكرد. رفتن و ردپاي آن را. و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند. او بارها و بارها تاجهاي شكسته، غرورهاي تكه پاره شده را لابلاي خاكروبه هاي كاخ دنيا ديده بود. او هميشه آوازهايي درباره دنيا و ناپايداري اش مي خواند و فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد.
روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت كني و آواز نخواني. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگين شان مي كني. دوستت ندارند. مي گويند بديمني و بدشگون و جز خبر بد، چيزي نداري.
قلب جغد پير شكست و ديگر آواز نخواند.
سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان كنگره هاي خاكي من! پس چرا ديگر آواز نمي خواني؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدايا! آدمهايت مرا و آوازهايم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهاي تو بوي دل كندن مي دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چيز كوچك و هر چيز بزرگ. تو مرغ تماشا و انديشه اي! و آن كه مي بيند و مي انديشد، به هيچ چيز دل نمي بندد. دل نبستن سخت ترين و قشنگ ترين كار دنياست. اما تو بخوان و هميشه بخوان كه آواز تو حقيقت است و طعم حقيقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره هاي دنيا مي خواند و آنكس كه مي فهمد، مي داند آواز او پيغام خداست.
با سلام
من هم با شما در اين مورد موافقم
آنها شهيدند و ما هم در لجن زار اين دنيا مانده ايم
التماس دعا
يه وقتا بعضي دروغ ها لازمه
اين هم به دليل سفر رهبر به شهر شما بوده ولي وقتي اوضاع آروم شده به همه اعلام كردند
اميدوارم نام شهيد هم به روي سنگ قبر اين عزيزان نوشته بشه
به كجا چنين شتابان.....