گفتگو با شیطان
بسم الله
میگفت : به شیطان گفتم : لعنت بر تو!
لبخند زد . پرسیدم : چرا میخندی ؟
پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام میگیرد .
پرسیدم : مگر چه کرده ام ؟
گفت: مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام .
با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین میخورم ؟
جواب داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای . نفس تو هنوز وحشی است ؛ تو را زمین میزند.
پرسیدم : پس تو چه کاره ای ؟
پاسخ داد : هر وقت سواری آموختی ؛برای رم دادن اسب تو خواهم آمد ؛ فعلا برو