باران
بسم الله
باران ببر ز رخم رنگ زندگی
زیرا که من غبار تعلق گرفته ام
باران مرا بشوی که من
در انتهای کوچه به بن بست می رسم
باران سخن از قیل وقال نیست
بنگر به رنگ رخم خود بخوان حدیث
باران غبار زندگی از حد گذشته است
کو رحمتی که رساند مرا به دوست
باران بسان همیشه مرا مبر
تا اوج لذت بی رنگی وخیال
باران بیا ومرد باش وبی ریا
کز جان بریدم ودلدار در قفاست
باران تمام زندگیم در ره تو باد
تو خود بگو
این لاف را جز به حقیقت توان زدن؟؟؟