بسم الله
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
بیش از این ما را گرفتار غم هجران مکن
ای لقاالله من رخسار خود پنهان مکن
در تحیر ماندهام باید کجا جوییم تو را
چون نسیم کوی خود ما را تو سرگردان مکن
آنقدر در میزنم تا در برویم وا کنی
رخصت دیدار رویت را به من اعطا کنی
مرغ عشقم بسته در دامم هوایی نیستم
در قفس افتاده و فکر رهایی نیستم
ای بهشت آرزو گر خوار ناچیزم ولی
دل به عشقت دادهام فکر جدایی نیستم
وقتی خبرش رو امروز ظهر داد هم خوشحال شدم و هم ناراحت.خوشحال به خاطر اینکه به آرزوش رسید و ناراحت به خاطر اینکه من هم باز جا موندم.آخ آخ یادم میاد به اون لحظه هایی مه خودم میخواستم برم ... میدونم تو این چند ساعتی که مونده چی میکشه؟! به دوستم گفتم امشب شب بی خوابیه.
یا حسین من رو هم بطلب.