پرستاران و عیادت‏کنندگان حضرت زهرا

بسم الله

حضرت فاطمه علیهاالسلام در خانه خود در بستر بیمارى قرار گرفت و غم و اندوه دیگرى بر آن خانه سایه افکند. فرزندان صغیر و خردسال او در اطراف بستر مادر مانند پرندگان بال و پر شکسته سر به زیر انداخته، در فکر فرورفته و چهره زرد و نحیف و سیلى خورده او را نظاره مى‏کردند. پرستاران او ام‏سلمه زن ابورافع و اسماء بنت عمیس بودند. خبر بیمارى و بسترى شدن فاطمه علیهاالسلام در میان مردم مدینه و مهاجر و انصار طنین‏انداز شد. زنان مهاجر و انصار تصمیم گرفتند به عیادت حضرت فاطمه علیهاالسلام بروند، گروهى گرد هم آمده و به حضور او رسیدند.                                                             
«فقلن کیف اصبحت من علتک یا بنة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم فحمد اللَّه و صلت على ابیها، و به او خطاب کرده گفتند شب را چگونه به صبح کردید از بیمارى خود اى دخرت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم، (فاطمه علیهاالسلام) حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد.»       
«ثم قالت اصبحت والله عائفة لدنیا کن قالیة لرجالکن، سپس فرمود: به خدا سوگند صبح کردم در حالى که از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان (ابوبکر و عمر و...) در دلم جاى گرفته است.» «لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنأتهم بعد ان سبرتهم، از دهان به دورشان انداختم بعد از آنکه گاز گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنکه امتحانشان کردم.» این کلمات کنایه و استعاره است. و به معنى آنست که مردان شما را امتحان و ازمون نمودم اما آنها بد از امتحان درآمدند و لذا از آنها بیزار مى‏باشم.
«فقبحا لفلول الحد، چه زشت است کندى، آنچه تندى از آن مطلوب مى‏باشد.»
این جمله نیز کنایه است. و به معنى آن است که همانگونه که از شمشیر تیزى و تندى انتظار مى‏رود، حال اگر کند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همکارى انتظار مى‏رفت اما برعکس بى‏وفایى و بى‏اعتنایى دیده شد.
«واللعب بعد الحد، و چه زشت است بازى بعد از جدیت و کوشش.»
یعنى زشت و نارواست براى مردمى که کار را با اراده و جدیت شروع کردند حال برگردند و بازیگر شوند.
«و قرع الصفاة و صدع القناء و خیل الاراء و زلل الاهواء، و چه زشت است کوبیدن بر سنگ خارا و چه قبیح است شکاف برداشتن سرنیزه‏ها و حیله و نیرنگ در آراء و اندیشه‏ها و لغزش در خواسته‏ها.»
یعنى کار اینها مانند مشت بر سنگ کوفتن و بالاخره نیزه به سنگ زدن که عاقبت سرنیزه شکاف برمى‏دارد و مى‏شکند و فایده نمى‏برد و زشت و قبیح است که انسان مزورانه فکر کند و در خواسته‏هاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال کند.
«و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فى العذاب هم خالدون، و مردان شما بد چیزى براى خود پیش فرستادند و آن اینکه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود.»
«لا جرم لقد قلدتهم ربقتها و انما الناس مع الملوک والدنیا الا من عصم الله، به ناچار ریسمان فدک و خلافت را به گردن (ابوبکر و عمر) آنها انداختم و همانا مردم با شاهان و صاحبان قدرت و دنیا مى‏باشند، مگر آن کس را که خدا حافظ و مراقب او باشد.»
دو جمله و نکته قابل ملاحظه در بیان اخیر است، یکى اینکه حضرت فاطمه علیهاالسلام با دل‏آزردگى تمام و یأس از مهاجر و انصار فرمود: من آمدم از مردان شما استمداد کنم. اما وقتى یاریش نکردند و غاصبین اصرار در غصب داشتند آنها را رها کرد، دیگر آنکه هنگامى که غاصبینى زمام امور را به دست گرفتند، مردم به بطلان آنها فکر نکردند و بلکه به دنبال آنها رفتند که گوئیا این رسم مردم است که پیرو قدرت و همراه آن مى‏باشند!.
«و حملتهم اوقتها و سننت علیهم غاراتها فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین، و سنگین بار آن را بر آنها تحمیل نموده و تمام مظالم و مفاسد تغییر مسیر حکومت را متوجه آنها نمودم، پس هلاکت و نابودى و جراحت و ناسالمى و دورى، از آن قوم ستمگر باد.»
«ویحهم انى زعزعوها عن رواسى الرسالة، واى بر آنها، به کجا حرکت و تغییر جهت دادند خلافت را از آن پایگاههاى محکم رسالت.»
«و قواعد النبوة والدلالة و مهبط الروح الامین والطیبین بامور الدنیا والدین، و از پایه‏هاى نبوت و رهبرى و از محل نزول جبرئیل امین و از کسى که حاذق و آگاه به امور دین و دنیا مى‏باشد، خلافت را منحرف کردند.»
«الا ذلک هو الخسران المبین، آگاه باشید که این بزرگترین زیانى آشکار است که آنها مرتکب شدند.»
«و ما الذى نقموا من ابى‏الحسن، و چه عاملى باعث شد که اینها انتقامجویانه با ابوالحسن «على علیه‏السلام» برخورد نمایند.»
«نقموا والید منه نکیر سیفه و قلة مبالاته لحتفه، به خدا سوگند از او به خاطر شمشیر باطل برانداز او انتقام گرفتند و به خاطر بى‏باکى و نترسیدن او از مرگ خود بود.»
«و شدة و طأته و نکال وقعته و تنمره فى ذات امه و صلى الله على محمد و آل محمد، و به علت محکمى قدمهاى او بر روى باطل و له کردن آن و به خاطر اینکه گناهکار و جنایتکار را به شدت عقوبت مى‏کرد و به خاطر پلتک صفتى و شجاعت و تسلیم‏ناپذیرى او در راه خدا.»
زنان مهاجر و انصار با شنیدن آن بیانات و حقایق، سرافکنده و شرمنده از حضور فاطمه علیهاالسلام خارج شدند و به خانه‏هاى خود برگشتند و گفتار فاطمه علیهاالسلام را براى مردان خود بیان نمودند. عده‏اى از مهاجرین و انصار تصمیم گرفتند از فاطمه علیهاالسلام عیادت کنند و عذر تقصیر بخواهند، لذا آمدند و وارد شدند و پس از حضور گفتند اى دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم اگر قبل از آنکه ما با ابوبکر بیعت کنیم على علیه‏السلام از ما خواسته بود که با او بعیت کنیم دست از او نمى‏کشیدیم. فاطمه علیهاالسلام که گفتار آنها را مزورانه تلقى نمود با ناراحتى از آنها خواست که منزل را ترک کنند و فرمود شما هیچ عذرى ندارید و مقصر مى‏باشید. (1)
پس از آن موضع مزاجى حضرت فاطمه علیهاالسلام روز به روز بدتر مى‏شد. عباس عموى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم شنید که فاطمه زمین‏گیر شده و دیگر کسى به حضور نمى‏پذیرد پیغام براى حضرت على علیه‏السلام فرستاد و گفت: عمویت عباس اسلام مى‏رساند و مى‏گوید من وقتى شدت کسالت فاطمه علیهاالسلام را شنیدم غم‏زده و افسرده شدم، چنین مى‏نماید که او اولین کسى است که به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم ملحق مى‏شود، پس اگر قضیه رحلت او حتمى است من مهاجرین و انصار را جمع کنم تا نماز بر او بخوانند و به ثوابى برسند و خود براى دین هم عظمت و زینتى خواهد بود.
عمار یاسر مى‏گوید: من حضور داشتم که على علیه‏السلام فرمود: سلام مرا به عمویم برسان و به او بگو خداوند محبت و لطف تو را از ما نگیرد، مشورت و نظر تو را فهمیدم، اما حضرت فاطمه علیهاالسلام پیوسته مورد ستم بوده و او را از حق وى منع نموده و ارث او را به وى ندادند، توصیه و سفارش رسول خدا صلى اللَّه علیه آله و سلم را در حق او رعایت نکردند و از تو مى‏خواهم که اجازه بدهى که مطابق وصیت او عمل کنم که سفارش کرده است مخفیانه دفن شود.
فرستاده عباس جواب على علیه‏السلام را براى او آورد، عباس گفت: خدا پسر برادرم را رحمت کند که او آمرزیده است، رأى و نظر او مطاع خواهد بود، از میان فرزندان عبدالمطلب بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرزندى پربرکت‏تر از على علیه‏السلام متولد نشده است، على علیه‏السلام در هر کرامتى با سابقه‏تر و در هر فضیلتى داناتر از همه و در سختیها و ناملایمات شجاع‏تر از همه و در یارى دین حنیف از همه با دشمن مبارزتر و اولین کسى است که به خدا و رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم ایمان آورد. (2)

 _______________
1ـ بحارالانوار، ج 43، ص 161.
2ـ بحارالانوار، ج 43، ص 210.