به بهانه سالروز رحلت آیت الله کشمیری

بسم الله

به لطف حضرت حق و حضرات معصومین علیهم السلام، استخاره‌هایم شهرت یافته بود و افراد متعدد و مختلفی به من مراجعه می‌کردند. شبی در صحن بارگاه حضرت قمر بنی‌هاشم علیه السلام نشسته بودم و مراجعات مکرری برای استخاره داشتم . ناگهان احساس غرور بر من مستولی شد و با خود گفتم آیا کسی از من مسلط‌تر به استخاره هست؟!هنوز لحظاتی از این تصور در ذهنم نگذشته بود که زنی را بالای سر خود یافتم. مشخص بود که زنی بادیه نشین و غیر تحصیل‌کرده است. آن زن به من نهیب زد و گفت: یعنی چه که می‌گویی آیا کسی از من مسلط تر به استخاره هست؟!او و حرفش را جدی نگرفتم. بعد از مدتی به خود آمدم و حرف‌های آن زن را با خود مرور کردم. تصمیم گرفتم او را پیدا کنم و از دلیل رفتار وگفتارش بپرسم.با اندک جست و جویی در صحن، او را در گوشه‌ای در حال گرفتن استخاره برای بانوان یافتم. منتظر شدم تا کارش تمام شد و صحن حضرت را ترک کرد. به سراغش رفتم و از دلیل رفتار و گفتارش جویا شدم. ابتدا طفره رفت؛ اصرار من ادامه یافت تا اینکه چنین به حرف آمد:همسرم از دنیا رفت و مرا با چند فرزند تنها گذاشت. پس از آن با مرد دیگری ازدواج کردم. او پس از مدتی، به ناگاه تصمیم گرفت مرا طلاق دهد و داد. با کودکان خردسالم، آواره کوچه و بازار شدم. نه سرپناهی بود و نه پولی. طاقت بچه‌ها طاق شد و گرسنگی آزار می‌داد. به فکر افتادم تا برای تهیه سرپناه و غذا، تن به خودفروشی بدهم. مقاومت کردم. دلم شکست. ناگهان خود را در برابر ضریح حضرت ابوالفضل(ع) یافتم. با حالتی خشم آلود گفتم: به تو هم می‌گویند مرد؟ من با این چند کودک باید به گناه آلوده شوم تا بتوانم زندگی‌ام را اداره کنم؟برگشتم و کنار فرزندانم نشستم. دیری نپایید که مردی نزد من آمد و تسبیحی به من داد که نه 33 تایی بود و نه 100 تایی. گفت با این تسبیح برای زنان استخاره بگیر و برای هر استخاره، مقداری پول طلب کن و زندگی‌ات را بگذران.خشمم بیشتر شد. گفتم من که سواد استخاره ندارم. آن مرد از من خواست تا پس از مراجعه هر فرد، تسبیح را در دست بگیرم و سپس گفت:ما در گوش تو، آن چه را که باید بگویی، می‌گوییم.شگفت زده شده بودم. برخاستم و چند قدمی راه رفتم. زنی به من نزدیک شد و تقاضای استخاره کرد و ... .سال‌هاست که من اینجا در کنار صحن حضرت عباس(ع) استخاره می‌کنم و جوابی به آن‌ها می‌دهم که در گوشم زمزمه می‌شود.
زن در ادامه خطاب به مرحوم کشمیری می‌گوید:امشب همان صدا در گوشم گفت در فلان نقطه صحن، فردی با این مشخصات نشسته و مشغول استخاره است. به سراغش برو و به او نهیب بزن ... .
سخن از مرحوم آیت‌الله سیدعبدالکریم کشمیری رحمت الله علیه است؛ انسانی روحانی که او را با صفای باطنش می‌شناسند و توفیق شاگردی بزرگانی مانند حضرات آیات عظام سیدعلی آقا قاضی طباطبایی، سید ابوالقاسم خوئی و شیخ محمدتقی بهجت فومنی را داشته است.
ارادت عجیبی به استادش مرحوم قاضی طباطبایی داشت و او را «فانی فی الله» می‌دانست و به نقل از ایشان می‌گفت: لازم است تا هر روز خود را بر امیرالمومنین علیه السلام عرضه بداریم.از ایشان نقل است که مرحوم قاضی طباطبایی، کفش‌های شاگردان خود را جفت کرده و به این کار افتخار می‌کرد.
از مرحوم کشمیری، اعمال و رفتارهای متعددی برای سیر و سلوک به یادگار مانده که برخی از آن‌ها عبارتست از:
1. تداوم بر ذکر یونسیه «لا اله الّا انت سبحانک اِنّی کُنتُ مِن الظّالِمین»، در همه حال و به ویژه در سجده.
.2 خواندن قرآن قبل از خواب؛ به ویژه سوره‌های 6 گانه یعنی حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی.
از ایشان نقل است که فرمود: کاش در جوانی به جای تدریس بعضی کتاب‌ها، قرآن می‌خواندم!
همچنین تلاوت مداوم سوره یاسین و هدیه ثواب آن به امام جواد علیه السلام را برای رفع حوائج، بسیار سفارش می‌فرمود.
.3 تداوم بر این ذکر شریف برای رفع همه مشکلات:
ناد علیا مظهر العجائب  -  تَجِدهُ عَونا لک فی النّوائب
کُلُّ هَمّ و غَمّ سَینجَلی  -  بِولایتِک یا علی یا علی یا علی.
یا اَبَا الغَوث اَغِثنی؛ یا وَلِی الله ادرکنی بِلُطفِک.
.4مداومت بر سجده شکر؛ سیره شان بعد از هر نماز این بود که پیشانی بر مهر می‌گذاشت و سه مرتبه زمزمه می‌کرد: الحمدلله؛ بعد گونه راست را بر مهر می‌گذاشت و سه بار می‌گفت: شُکرا لله و سپس گونه چپ را بر مهر می‌نهاد و سه مرتبه می‌فرمود: استغفر الله.
.5سفارش می‌فرمود که روزی یک ساعت با حضرت صاحب الامر خلوت کنید و زیارت آل یاسین بخوانید و پس از آن بگویید: «یا صاحِبَ الزّمان اَغِثنی؛ یا صاحب الزمان اَدرِکنی؛ اَلمُستَعانُ بِکَ یابنَ الحسن.»
معظم له از سال 1359 به قم مهاجرت کرد؛ در این شهر ساکن شد و سرانجام در 18 فروردین 1378 به سرای باقی شتافت. استادش آیت ‌الله العظمی بهجت، در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بر وی نماز خواند و در مسجد بالاسر حرم مطهر به خاک سپرده شد؛ عاش سعیدا و مات سعیدا.