بسم الله
پنجشنبه شبها حتى از غروب جمعهها هم دلگیرتر است . دلشوره دارى، یک هفته منتظر آمدنش بودهاى و حالا دیر کرده . دلت مىخواهد راه بروى و صلوات بفرستى، صدقه کنار بگذارى و دعاى خیر بکنى . واگر باز هم نیامد، رو به قبله بنشینى، موها را پریشان کنى و چشمانت را خیس; دعا کنى که این جمعه، همان جمعه موعود باشد
طلوع خورشید وجود توست که مرا از مرداب پستى رهایى مىبخشد و نوازش نسیم سخاوت خداوندى را در لابهلاى کوههاى سروقامتحیات بر چهره افسردهام بشارت مىدهد تا ایمانم را باز یابم .
بیا از پلکان دعا بالا برویم.
بیا پاورچین به سراغ خدا برویم.
بیــا اشکهـایمــان را به او نشـان بدهیـم .
میدانم آنها را دانه دانه می خرد وبه فرشته ها می دهد
و از لابلای گلهای آن جهانی برای هر کداممان گلی می چیند.
آنگاه بوی زیباترین. عشق ها را از گلبرگهایشان خواهیم شنید و ما در آغوش گرم خدا گریه می کنیم.
امروز صبح بعد از هشت روز جسد پسر دایی عزیزم رو از انگلیس به شیراز می یارن. بعد از نه سال دوری از خانواده داره بر میگرده پیشمون. ولی چه فایده.... الهی رضا به رضایک و تسلیما لامرک.
تو رو خدا دعاش کنید تا راحت باشه و دعا کنید خدا به پدر و مادرش صبر بده. آخه خیلی سخته آدم داغ جوون 26 ساله ببینه. امروز دفن میشه.نماز براش بخونید.اسم قشنگش هم هست « رضا ولا ».