سوال حضرت یحیی از شیطان؟

بسم الله


شیطان نزد پیامبران الهى مى آمد و بیشتر از همه با حضرت یحیى انس داشت  


روزى حضرت یحیى به او گفت :من از تو سؤالى دارم


شیطان در پاسخ گفت :مقام تو بالاتر از آن است که سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس ‍ پاسخت را خواهم داد


حضرت یحیى گفت: دوست دارم دامهایت را که به وسیله آنها فرزندان آدم شکار کرده و گمراه مى‌کنى، به من نشان دهى .


شیطان گفت: با کمال میل خواسته تو را بجا مى آورم 


شیطان در قیافه‌اى عجیب و با وسایل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضیح داد که چگونه با آن وسایل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى‌برد


حضرت یحیى پرسید: آیا هیچ شده که لحظه‌اى به من پیروز شوى؟


ابلیس جواب داد: نه، هرگز! ولى در تو خصلتى هست که از آن شاد و خرسندم .


حضرت یحیی فرمود: آن خصلت چیست؟


شیطان پاسخ داد: تو پرخور و شکم پرستى، هنگامى که بر سر سفره می‌نشینی زیاد مى‌خورى و سنگین مى‌شوى، بدین جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى‌مانى.


آنگاه حضرت یحیى گفت :من با خداوند عهد کردم که هرگز غذا را به طور کامل نخورم و از طعام سیر نشوم ، تا خدا را ملاقات نمایم .


و شیطان گفت :من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مؤمنى را نصیحت نکنم ، تا خدا را ملاقات کنم.


شیطان این را گفت و رفت و دیگر هیچ‌گاه بازنگشت.


بدین وسیله حضرت یحیى یکى از مهمترین دامهاى شیطان را از خود دور نمود.


سری در راه خدا

بسم الله

 

برای دل من نوشته بود انگار.

« همه مثل خاندان وهب، جوانانتان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید.

زیرا مادر وهب فرمود:سری را که در راه خدا داده اند، پس نمی گیرند.»

پس نگرفتیم.

9 سال بعد استخوانهایش را آوردند.

 

                                                                                     (خاطرات مادر شهید عزیز درویش نیا)


بی‌قرار بقیع

بسم الله

8شوال سالروز تخدیب قبور ائمه بقیع را تسلیت عزض می نمایم به همین مناسبت

شعری از آیت الله صافی گلپایگانی به حضورتان تقدیم من کنم.

خوش آن نسیم که می آید از کنار بقیع / خوشا هوای روان بخش و مُشکبار بقیع

فرشتگان ز زمین می برند سوی بهشت / برای غالیه‌ی حوریان غبار بقیع

اگر که طور تجلّی ز صدق می طلبی / بیا به گلشن روحانی دیار بقیع

دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا / خراب شد همه آثار بی شمار بقیع

ایا که غیرت دین داری و ولایت آل / ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع

خراب کرد ستم، مشهد چهار امام / کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع

نخست مرقد سبط نبی امام حسن / بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع

مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد / امین اعظم حق، رکن استوار بقیع

مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر / که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع

مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین / جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع

قبور منهدم دیگر از تبار رسول / فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع

زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون / بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع

سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم / ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع

قبور آل پیمبر، خراب و ویران است / فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمی ولیّ عصر بوَد / شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد / زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع

قیام باید و مردانگیّ و همّت و عزم / که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع

وگرنه تا نشود قطع دست استعمار / جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست / که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

سلام بی حد و بسیار بر پیمبر و آل / درود وافر و بی انتها نثار بقیع

ز یاد مرقد ویران اولیای خدا / همیشه «لطفی صافی» است بی قرار بقیع

 


غرور و خودبینی

بسم الله

حضرت عیسی علیه السلام از صحرایی می گذشت . در بین راه به صومعه ی یکی
از رهبانــــان رسید و بــا او مشغول صحبت شد . در این هنگام جوانی که در میان
مردم به ارتکاب اعمـــال زشت و نــــاروا مشـــهور بود خواست از آنجا عبور کند.
وقتی چشم آن جوان گناهکار به حضرت عیسی و آن عــــــابد افتاد ، پـــایش سست
شد و از رفتن باز ماند .همان جا ایستاد و گفت : خدایا ! من از کردار زشت خویش
شرمنده ام . اکـنون اگر پیامبر تو، مرا ببیند و مرا مورد عتاب و سرزنش قرار دهد
چه کنم ؟ عذرم را بپذیر و آبـــــرویم را حفظ کن ! 
در همان لحظه ، چشم عــابد بر آن جوان شرمسار افتاد . سرش را به سوی آسمان
بلند کرد و گفت : 
خدایا ! مرا در قیامت با این جوان زشتکار محشور مکن !
خدای تعالی به پیامبرش عیسی وحی فرمود: به این عابد بگوی ما دعــــای تو را 
مستجاب کردیم و تـــو را با این جـــــوان محشور نمی کنیم . چـــه او به واسطه ی 
ندامت و پشیمانی که در او حـاصل شد ، بهشتی است و تـــو به خاطر این غرور و
خودبینی ، جهنمی شدی !                                    
                                                                     خزینه الجواهر - علامه نهاوندی 

امام علی علیه السلام هم میفرمایند : گناهی که تو را نزد خداوند زشت نماید . بهتر 
از کـار نیکی است که موجب عجب و خود پسندی ات شود .                                     
                                                                                 نهج البلاغه 
   
پس یادم باشه ، یادت باشه ، غرور و خودبینی و عجب مــــا رو نگیره و به چشم 
حقارت در هیچکس نگاه نکنیم و همیشه خودمون را از دیگران کوچکتر و گناهکارتر
بدونیم تا یه وقت پشیمون نشیم عزیز جان ...


مهمانی شد به پایان

بسم الله

تا که چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است

مهمانی شد به پایان و نگارم رفته است

با گل این باغ تازه انس پیدا کرده ام

گرم گل بودم، که دیدم گلعزارم رفته است

دلبر من هر سحر بر دیدنم مشتاق بود

آنکه بود در هر سحر چشم انتظارم رفته است

انشاالله که خدا بعد از این ماه مبارک از دلامون بیرون نره و این رو باور کنیم که در دلامون فقط جای یه نفره. آن یک نفرهم کسی نیست جز بهترین رفیق انسان خدا


<      1   2   3   4   5   >>   >