|
|
بسم الله
خبر مسرتبخش و بسیار امیدوارکننده اینکه اعلام شد فیلم «تایتانیک» برای پخش از شبکه سوم سیما در حال دوبله است. احتمالا مدیران شایسته و فرهنگی تامین فیلم و برنامه این سازمان اخیرا متوجه شدهاند که یک فیلم پرفروشی به نام «تایتانیک» به بازار آمده و در راستای سرگرمسازی هرچه بیشتر امت همیشه در پای تلویزیون و ماهواره، فیالفور دستور خرید و دوبله و پخش آن را صادر کردهاند. ضمن تقدیر از میزان سرعت عمل و آنلاینی این عزیزان، به اطلاع عدهای از اشکالتراشان حرفهای که دائما غر میزنند که این فیلم از جهات مختلف قابل پخش در سیمای جمهوری اسلامی ایران نیست، میرسانیم که خیلی هم هست! منتها یک سری اسلامیزاسیون و بومیسازی لازم دارد که با بریدن چند صحنه غیرضروری و تغییرات مختصر در ترجمه به راحتی حاصل میشود. مثلا:
داستان فیلم قبل از دوبلاژ و بومیسازی:
«بروک سوت»، یک جوینده گنج آمریکایی است که به دنبال یک الماس مشهور در بقایای کشتی غرقشده تایتانیک است. او یک صندوق سالم در کشتی پیدا میکند که در آن تصویری عریان از یک زن جوان قرار دارد که الماسی بر گردن دارد. پس از نشان دادن نقاشی در یک برنامه تلویزیونی، یک زن پیر به اسم «وز داوسن» ادعا میکند که همان زن نقاشی است. او به محل غرق کشتی برده میشود تا به جستجوگران کمک کند تا جای الماس را پیدا کنند، اما به جای این کار، او همه حقایق مربوط به داستان غرق شدن کشتی تایتانیک را برای همه تعریف میکند. او دختری ۱۷ ساله و ثروتمند بوده که تصمیم داشته با کشتی به آمریکا برود و در آنجا با «کالهاکلی» ازدواج کند. مادرش او را مجبور ساخته تا به این ازدواج تن در دهد. بنابراین پس از اینکه آنها سوار کشتی میشوند و کشتی حرکت میکند، او یک شب تصمیم میگیرد تا از بالای کشتی خودش را در آب بیندازد. اما او توسط مسافر فقیر و جوانی به اسم «جک داوسون» که کارش نقاشی است، نجات پیدا میکند. آنها به تدریج بیشتر با هم آشنا میشوند و این آشنایی منجر به عشقی عمیق بین آن دو میشود.هالکی و مادر رز میکوشند تا آنها را از هم جدا نگه دارند، اما موفق نمیشوند و رز با جک به قسمت زیرین تایتانیک رفته و به رقص و باده گساری میپردازد. در یک تعقیب و گریز هیجانی، آنها به درون یک اتومبیل بخارگرفته سوار بر کشتی پناه میبرند (پناه بر خدا!) در این بین کشتی به یک کوه یخ شناور برخورد کرده و شروع به غرق شدن مینماید و در حالی که همه خدمه و مسافرین کشتی در تلاشند تا راه نجاتی برای خود بیابند، جک برای نجات جان رز خود را فدا میکند.
داستان فیلم پس از دوبلاژ و بومی شدن:
بروک سوتو یک جوینده اسلحه ونزوئلایی است که برای برملا کردن جنایتهای کاخ سفید با تجهیزاتی که از کوبا تهیه کرده است، در اعماق آبها به دنبال بقایای سلاحهای کشتار جمعی پنتاگون است. او به طور اتفاقی، به بقایای یک کشتی خیلی گنده بر میخورد که یک صندوق سالم درون آن قرار دارد. بروکو صندوق را بیرون میآورد و در آن ـ کات به قسمتهایی از فیلم دوئل ـ مقداری اسناد جنگی مهم مییابد که در آنها نشان داده شده سازمان جاسوسی آمریکا باعث غرق شدن تایتانیک بوده. بروک سوت با استفاده از شبکه جهانی «العالم» از مردم عالم میخواهد هرکس اطلاعاتی دراین باره دارد، به او کمک کند. یک پیرزن نیکاراگوئهای به اسم «رزا آدمونو» ادعا میکند میتواند به بروکو سوتو کمک کند و در حالی که «سیا» در پی قتل وی است، فراری داده شده و به کشتی مزبور منتقل میشود. او در آنجا داستان زندگی خودش را بازگو میکند. رزا یک دختر فقیر و بدبخت بوده که توسط قاچاقچیان انسان آمریکایی در 17 سالگی از ماناگوآ دزدیده میشود و بعد از گریم به صورت یک دختر ثروتمند سوار بر تاتانیک میشود تا به آمریکا فرستاده شود. رزا که از آمریکا متنفر است تصمیم میگیرد خودکشی کند اما در آخرین لحظات توسط پسری ـ کات به تصاویری از سریال خانم مارپل ـ نجات داده میشود. اسم پسر یاکوب است. او ماموریت دارد تا برای خنثی سازی پروژه انقلابهای نارنجی و صورتی و یشمی و پشمی آمریکا که قرار است هشتاد سال بعد شروع شود، به آمریکا برود. رزا، مفتون تعهد یاکوب میشود و با او به طبقات پایین که ستمدیدگان و رنجبران و مستضعفین قرار دارند، میرود و در جلسات دعا و نیایش آنها ـ کات به صحنههایی از آهنگ برنادت ـ شرکت میکند.
سرانجام، در حالی که آنها درون یک اتوموبیل، با حفظ فاصله شرعی به نابودی استکبار جهانی فکر میکنند و از فرط خشم، دود و بخار از کلهشان بلند میشود (و روی شیشه هم طبیعتا تاثیر میگذارد!) با دسیسه عوامل «سیا» که یاکوب را شناسایی کرده بودند، یک کوه یخ در مسیر تایتانیک قرار میگیرد و با آن برخورد میکند. یاکوب در صحنه تاثیرگذاری فریاد میزند: «نالوطیا... نامسلمونا... با من مشکل دارین، چرا زن و بچه مردم رو غرق میکونین؟» و افسر ارشد سیا که در هیات سرپرست گروه نوازندگان ظاهر شده میگوید: «هاهاها... ما اینطوری هستیم... تازه کجاشو دیدی؟... حتی واسه بدنومی القاعده، بوئینگ به برجهای دوقلو هم میزنیم!» و در جواب رزا که میپرسد: «بوئینگ دیگه چیه؟» میگوید: «همونی که با هماهنگی صهیونیستها به برجهای دوقلومون میزنیم» و با پاسخ یاکوب که ابراز میدارد: «عفت کلوم داشته باش، آمریکایی بی چاک و دهن» درگیری شروع میشود. اما کشتی غرق میشود و در صحنه پایانی، یاکوب در حالی که به رزا میگوید که اسناد این جنایت در صندوق گذاشته شده، به خاطر سمی که عوامل «سیا» به گردن او تزریق کردهاند ـ با یک موسیقی جانگداز هندی ـ به اعماق دریا فرو میرود. رزا هم پس از اندکی توسط نیروهای امنیتی آمریکایی دستگیر و به گوانتانامو منتقل میشود.
منبع: بازتاب نیوز
بسم رب المهدی
اى عصاره وجود! کاش حائل ضخیم فراق دریده مىگشت و غم هجرانت به سر مىآمد. آنگاه وصال، رنگینترین قصه آمالم با آهنگ سلام خوانده مىشد. اما دریغ که عرصه انتظار تقدیر من شده است و مرا جز انتظار راهى نیست! انتظارى طاقت فرسا، که گنجینهادامه مطلب...
انا لله و انا الیه راجعون
در گذشت عالم ربانی حضرت آیت الله حاج میرزا علی اکبر مشکینی را به محضر امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری و ملت ایران تسلیت عرض می نمایم.
زندگینامه حضرت آیت الله مشکینی
حضرت آیت الله علی اکبر فیض معروف به مشکینی در سال 1300 هجری شمسی در روستایی از توابع بلوک مشکینادامه مطلب...
بسم الله
می نوبسم به نام او که هر چه هست ونیست از اوست. و با قلب و روح و زبان می خوانم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا و اولاده المعصومین الاحد عشر حجت الله. و باور دارم که خدایی جز خداوند یکتا و بلند مرتبه وجود ندارد. وقلبا اعتقاد دارم که محمد(ص) آخرین فزستاده خداست و علی (ع) واولادش نیز جانشینان بر حق اویند و کسی جز آنان حق خلافت بر مسلمین را نداشته و نخواهد داشت. اعتقاد دارم، به صراط اعتقاد دارم. به سئوال نکیر و منکر در قبر اعتقاد دارم. و... و تا جان در بدن دارم در راه اعتقاداتم ایستادگی می کنم. اعتقاد دارم و دیده ام و شنیده ام که خدا از ذرت المثقالی نخواهد گذشت« فمن یعمل مثقال ذرت خیرا یره ومن یعمل مثقال ذرت شرا یره ». می دانم که برای تک تک کارهایم باز خواست می شوم و نمی گذارد ذره ای از آن به هدر رود. و دوست دارم همیشه در مسیر او باشم. تا بتوانم در پیشگاه با عظمتش سر فرود آورم و بگویم انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی.
خداوندا، بار پروردگارا، معبودا، بگذار بهتر بگویم، رفیقا، ای بهترین یار و مونس،ای بهترین رفیق و دوست، ای کسی که از رگ گردن به من نزدیکتری، مرا ببخش. به خاطر نادانی هایم مرا ببخش. الهی العفو،العفو،العفو.
شاید باور نکنی. از بس به تو دروغ گفته ام. ولی به عظمتت سوگند باور دارم که تو در هر لحظه و هر زمان مرا می بینی و به اعمالم ناظری. می گویی پس چرا گناه می کنم؟!
واقعا می خواهی بدانی که این بنده سر تا پا گناه با اینکه اقرار می کند تواو را درهر لحظه می بینی چرا باز نیز مشغول گناه می شود؟
معبودا، مگر تو خود نگفتی هر کس که از من ناامید شود گناهی بس نابخشودنی مرتکب شده است. ربا، من، من بنده حقیر که در سجده های آخرین نمازهایم می خوانم،می خوانم انا عبدک الضعیف، الذلیل، الحقیر، المسکین، المستکین به تو، به خود تو امیدوارم. به رحمتت، به جود وسخا وکرم و بخشندگیت ایمان دارم. ایمان دارم تو گناهان مرا خواهی بخشید . بگذار بهتر بگویم تو ، بله توی خدا به من رو سیاه که به گفته خودت از آبی پست بوجود آمده ام منت خواهی گذاشت تا اشرف مخلوقاتت در پیشگاه ملائکت شرمنده نشود.
و من هیچگاه از درگاه تو نا امید نمی شوم و به لطف و کرم تو امیدوارم یا اله العالمین و یا غیاث المستغیثین. و دستانم به در گاه تو دراز است چون چز تو کسی را ندارم« الهی و ربی من لی غیرک».