اسرائیلی های شیعه

بسم الله
«ما شیعیان و پیروان مذهب راستین، عقل این ملت را اصلاح می‌کنیم و آن را آنگونه که خدا در کتابش آورده است. آراسته و وارسته خواهیم کرد.»
«ای خداوند بخشنده! به سید حسن نصرالله، و پرچم دار تشیع آقای رئیس جمهور احمدی نژاد برکت ارزانی دار و او را یاری کن و بلا را از آن‌ها دور کن».
این‌ها سخنان شیعیان لبنان و پیروان «حزب الله» یا برخی از شیعیان ایران یا شیعیان ساکن مناطق شیعی مذهب نیست، بلکه جزئی از دعاهایی است که برخی از مسلمانان شیعه در دل سرزمین‌های فلسطین اشغالی تکرار می‌کنند. این پدیده را برخی رسانه‌ها و نهادهای پژوهشی در تل‌آویو گزارش دادند، که باعث نگرانی رؤسای دستگاه سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی شده است. رسانه‌های گروهی این پدیده را خطرناک‌ترین تهدید علیه اسرائیل توصیف نمودند. شماری از گروه های "شیعی مذهب" در اسرائیل فعال هستند که به شکلی طبیعی در حال رشدند و با نهادها و گروه‌هایی ارتباط برقرار کرده‌اند که از نظر رژیم صهیونیستی بسیار خطرناک‌اند.
مرکز کل آمار در قدس اشغالی در گزارش سالانه‌ی خود که سال گذشته منتشر شد، «شیعیان رسمی» در اسرائیل را نزدیک به 600 نفر اعلام کرد، اما این عدد را قابل اطمینان ندانست. غیر دقیق بودن این آمار از این روست که شیعیانی در اسرائیل وجود دارند، که به این مذهب گرویده‌اند و به صورت «سری» مراسم دینی خود را برگزار و به گونه‌ای عمل می‌کنند که کار شناسایی آنان برای اسرائیلی‌ها مشکل باشد؛ زیرا در صورت شناسایی شدن توسط اسرائیلی‌ها، کار برای آنان مشکل خواهد شد، لذا تعداد شیعیان در سرزمین‌های اشغالی بسیار بیش از این عدد است.
سایت کانال هفت یمن در صفحه‌ای که توسط عرب‌های ساکن اسرائیل اداره می‌شود، با استناد به "منابع امنیتی مطلع"، شمار شیعیان اسرائیل را ده برابر تعداد اعلام شده توسط مرکز آمار اسرائیلی؛ یعنی نزدیک به 6000 نفر اعلام نمود، که این رقم با گرایش صدها نفر از عرب‌های اسرائیل به تشیع به 10 هزار نفر هم می‌رسد.
نام برخی از شخصیت‌های شیعی فلسطینی که از اولین شیعیان بوده اند در این گزارش ذکر شده است: "شیخ عبدالرافع محاجنه" و "شیخ لوی داود" و "شیخ محمد زحالقه" از مهمترین پرچم‌داران مذهب تشیع بودند، که از آن دفاع کردند. روشن است که تعدادی از گروه‌های ساده‌ی شیعی؛ مانند «فرزندان عبدالرافع» در پاره‌ای از مناطق عربی اسرائیل به شکل رسمی فعالیت می‌کنند.
 در کنار انجمن «فرزندان عبدالرافع»، انجمن دیگری با نام «شیعیان حقیقی» در منطقه‌ی المثلث العربیه در اسرائیل به شکلی سری به فعالیت مشغول است و به همین دلیل توجه بسیاری از رسانه‌های گروهی اسرائیلی را به خود جلب نموده است. این توجه زمانی فزونی یافت، که این انجمن بیانیه‌ای صادر نمود که در آن خواستار اعلان رسمی شیعه به عنوان یک اقلیت دینی که در عرصه‌ی سیاسی رژیم صهیونیستی تاثیرگذار است، شد.
البته گروه‌های دیگری، مانند «شیعه‌ی ابرار» و «فرزندان حسین» و «شیعه در دل‌ها» در اسرائیل فعال هستند که بیانیه‌های مشابهی را منتشر می‌کنند. تمام این گروه ها به شکلی سری و از طریق ارسال نامه‌های الکترونیکی برای کاربران اسرائیلی به فعالیت می‌پردازند.
گروه‌های اندکی وجود دارند که به شکل علنی به فعالیت می‌پردازند، اما فعالیت‌ها و گرایش‌های گروه‌های سری سابق‌الذکر که بیانیه‌های سری منتشر می‌کنند، فضای پنهان کاری را بر فعالیت این گروه‌ها تحمیل کرده و آن‌ها را وارد چالش و دشمنی با قدرت حاکم در اسرائیل نموده است. قدرت حاکم در اسرائیل هر چند به هر گروهی اجازه‌ی برگزاری آزاد مراسم مذهبی را می‌دهد، اما به هیچ وجه استفاده از این آزادی برای زیان رساندن و به خطر انداختن امنیت تل آویو را بر نمی‌تابد.
در کنار این گروه های علنی و سری، گروه‌هایی؛ مانند گروه «الامر» در «ام الفحم» و «الخیر» و «الاسلام» در مناطق عربی فلسطین اشغالی فعالیت می‌کنند، که شماری از شیعیان را در بر می‌گیرند. این شیعیان به صورت دسته‌جمعی و بر اساس برنامه‌های این گروه‌ها به انجام فعالیت‌های خیریه می‌پردازند و به صورت فردی اقدام به این کارها نمی‌کنند. در گروه‌های شیعی دیگر نیز وضع بر همین منوال است.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی


دشمنان جبرئیل چه کسانی هستند؟

بسم الله

در سوره بقره آیه 97 می‌خوانیم:
قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ
به آنان که با جبریل دشمنی می ورزند ، بگو : اوست که این آیات را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده است تا کتابهای دیگر آسمانی را تصدیق کند و برای مؤمنان رهنمون و بشارت باشد
دشمنان جبرئیل چه کسانی هستند؟
مى گویند روزى ابن صوریا (یکى از بزرگان یهود) و عده‌اى از یهودیان منطقه‌ی فدک نزد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آمدند و از وى سوالاتى کردند و نشانه‌هایى پرسیدند که گواه نبوت و رسالت او بود، و پس از پاسخ هر یک ، صحت جواب را تصدیق کردند.
آخرین سوالشان این بود که: فرشته‌اى که وحى براى تو مى آورد، چه نام دارد؟
ابن صوریا اضافه کرد، اگر این را هم درست پاسخ دهى به تو ایمان مى‌آورم!
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ فرمود: نام او جبرییل است !
ابن صوریا تا این جواب را نیز صحیح یافت، گفت: جبرییل دشمن ما است،او همیشه دستور جهاد و سختى و مشکلات مى آورد، ولى میکاییل همیشه دستور آسان مى آورد. اگر فرشته وحى میکاییل بود، ما به تو ایمان مى آوردیم .
و این‌گونه از حرف خود برگشتند و از پذیرش رسول الله و دین اسلام با آنکه مطابق آنچه پیامبر و کتاب آسمانیشان بود، سر باز زدند.


منبع: داستانهایى از شان نزول قرآن - على نورالدینى


پارچنار غزه دوم

بسم الله

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید اخیرا درباره محاصره پاراچنار هشدار دادند و فرمودند : در آنجا ابتدا دست شیعیان، بعد پا و سرشان را می‌برند و این همه جنایت انجام می‌دهند و از هیچ کس صدایی بلند نمی‌شود؛ این چه دنیا و چه جامعه بین‌الملل و چه قانونی است؟این برنامه‌ها مسوولیت ما را زیادتر می‌کند و باید آگاه باشیم و بیشتر تلاش کنیم؛ ما آنچنان که باید وظایف را انجام نمی‌دهیم و پیش خداوند متعال و امام زمان (عج) باید پاسخگو باشیم.
اشاره معظم له به محاصره شیعیان پاکستانی در 14 ماه گذشته در پاراچنار پاکستان در مرز افغانستان است. در این منطقه آدم ربایی و ذبح شیعیان ادامه دارد؛ اوضاع اقتصادی و بهداشتی قابل توصیف نیست؛ دولت پاکستان  گویا منتظر حوادث جدیدی است تا ضربات سنگینتری به شیعیان وارد شود و مقاومت آنان شکسته شود؛ عدم جدیت دولت  پاکستان  در ایجاد صلح و رفع محاصره و فاجعه انسانی جاری از 14ماه گذشته، نیز شاید بی ارتباط با شایعه تهاجم یکصدهزار نفری هواداران یزیدبن معاویه و نواصب به شیعیان پاراچنار نباشد.
با سر بریده شدن یک معلم سابق شیعه به دست نواصب یزیدی بحران تازه‌ای در منطقه «پاراچنار» (واقع در شمال غرب پاکستان) کلید خورد. این معلم بازنشسته که دچار اختلالات روانی بود وارد شهرک "صده" شده بود. چند روز پیش نیز عده‌ای در همین شهرک کامیون‌های حاوی مواد غذایی ـ که با اسکورت نیروهای ارتش عازم پاراچنار بودند ـ را متوقف و محتویات آن را غارت نموده و خسارات زیادی نیز به کامیون‌ها وارد کردند. هیچکس نمی‌داند که نیروهای دولتی محافظ این کامیون‌ها در آن موقع کجا بودند و آیا وظیفه‌ای غیر از حفاظت از این محموله داشتند؟
پارچنار
محاصره جمعیت 500هزار نفری شیعیان پاراچنار از تاریخ 16 نوامبر سال 2007 (25آبان 1386) آغاز شد و همچنان ادامه دارد. هر کیلو آرد در این منطقه بالغ بر 60روپیه (معادل 900تومان) است؛ کودکان و سالخوردگان براثر نبود مواد غذایی و پروتئینی دچار سوء تغذیه هستند؛ درمان بیماران به دلیل کمبود شدید مواد دارویی دشوار گردیده است ؛ ولی نه دولت پاکستان تاکنون اقدامی در راستای گشودن راه‌ها و رفع محاصره نموده و نه وجدان جهان باصطلاح متمدن و سازمان‌های مدعی پاسداری از حقوق بشر در این عرصه ابراز وجوده نموده است و نه حامیان مظلومان و مستضعفان کاری در این زمینه انجام داده‌اند.
ناصبیان جدید پاکستان (کسانی که علنا از "یزید بن معاویه" هواداری و به نفع او تظاهرات و تجمع می‌کنند!) به صغیر و کبیر و زن و مرد و حتی مجانین شیعه رحم نمی‌کنند.
 آنها کسانی را هدف خشونت اموی و یزیدی قرار می‌دهند که حتی در احکام دینی از انجام فرائض دینی معافند! از سوی دیگر دولت پاکستان که از سوی سازمان ملل به عنوان دولتی مستقل شناخته می‌شود و نزدیک به 70 درصد درآمدهای ملی را در جهت تقویت نیروهای ارتش و شبه‌نظامیان مصرف می‌کند و با ادعای مبارزه با تروریسم از جهانیان کمک‌های مالی و تسلیحاتی دریافت می‌نماید، توان مواجهه با مشتی تروریست از خدا بی‌خبر ـ که در مناطق سنی‌نشین به سنی‌ها می‌تازند و با اهرم فتوای دینی آنان را در ملأ عام سر می‌برند و به مناطق شیعه نشین نیز تجاوز می‌کنند ـ را ندارد.
قدرت‌های فرامنطقه ای که مدعی مبارزه با تروریسم بوده و حقوق بشر را به عنوان ابزاری علیه کشورهای مخالف به کار می‌بندند هم،  از آنجا که در مناطق قبائلیِ هم‌مرز با افغانستان دارای منافعی هستند، سکوت می‌کنند.
سازمان‌های حقوق بشری دنیا که مدعی دفاع از حقوق بشر رنجدیده هستند باید پاسخ بدهند که آیا زنان و مردان و کودکان پاراچنار انسان نیستند؟ آیا آنها قربانی تررویسم نیستند؟ آیا آنها هدف حملات القاعده و گروهکهای تروریستی افغانی و پاکستانی نیستند؟ یا این که چون مردم پاراچنار شیعه هستند از دائره بشریت خارج شده اند؟
در حالی که شیعیان پاراچنار از انواع مصائب و مسائل رنج می‌برند این روزها با شایعه جدیدی نیز روبرو هستند. بر مبنای این شایعه، شیعیان پاراچنار بزودی با حمله وسیع یکصد هزار نفر از هوادارن یزید بن معاویه از مناطق سنی‌نشین ایالت سرحد روبرو خواهند شد و این نیروها با تبلیغات گسترده ناصبیان هم اکنون آماده حمله می باشند.
بر اساس گزارش خبرنگار  "کرم ایجنسی" ؛ شیعیان پاراچنار احتمال می‌دهند که این یک ترفند تبلیغاتی برای ترساندن آنان باشد؛ هرچند اگر واقعیت هم داشته باشد مردم پاراچنار ـ که از یک سال و  دوماه گذشته با همه‌ی گروه‌های تروریستی شناخته‌شده و غیر معروف جنگیده اند ـ باکی از این حمله احتمالی ندارند و آماده‌اند از جان و مال و ناموس و اراضی و مناطق مسکونی خود دفاع کنند. اما در این میان نقش نهادهای حقوق بشری، دولت‌های اسلامی چه می‌شود؟!
به نظر  برخی آگاهان، دولت پاکستان نیز به همین دلیل روند مذاکرات شیعه و سنی را متوقف کرده و اعضاء هیأت‌های مذاکره کننده‌ی طرفین را به بهانه عدم موفقیت در ایجاد صلح دستگیر و به زندان منطقه "هری‌پور" در 300 مایلی پاراچنار انتقال داده است. گویا دولت منتظر است حمله یکصد هزارنفری به این منطقه صورت
بگیرد تا با یک تیر دو نشان بزند: هم به اهداف جنگ 14 ماهه علیه شیعیان دست یابد و شیعیان به شدت ضعیف شوند و زمینه برای فعالیت‌های آمریکا در منطقه "دنده پتان" در افغانستان (که در مجاورت پاراچنار قرار دارد) فراهم شود، و هم تروریست‌های مناطق قبائلی ـ که مناطق خودشان را برای دولت و فعالیت‌های آن ناامن کرده اند ـ در پاراچنار تضعیف و نابود شوند.
لازم به ذکر است که تشیع از قرن چهارم هجری در «منطقه پاراچنار» رواج پیدا کرد. این منطقه در پاکستان به "ایران کوچک" معروف است و شیعیان این منطقه در سراسر پاکستان به اعتقادات راسخ شیعی و نیز شجاعت و شهامت شهرت دارند.
ضمن این که این منطقه طبیعتی بسیار زیبا، سرسبز، شاداب، دارای آب فراوان و اراضی حاصلخیز دارد. سطح سواد مردم این منطقه نیز بدلیل شیعه بودن، نسبت به سایر مناطق قبایلی پاکستان و افغانستان بسیار بالا است؛ و  از سال ها پیش دستهای پنهان در تلاشند این منطقه را از دست شیعیان خارج کنند و اهالی شیعه را به دیگر مناطق پاکستان بکوچانند.
حال وقت آن نرسیده وبلاگ نویسان شیعی نیز موجی نیز به خاطر این شیعیان مظلوم در دنیای مجازی ایجاد نمایند ؟ دوستان وبلاگ نویس به فکر این مردم مظلوم نیز باشید.

 


نجوا با زینب کبری (ع)

بسم الله

و شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!
ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی جان! و به ایمان و امید، ایمان و امید! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات، زندگی بخشیدید .
آری  ای دو تن!
از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد و دل از دردش پاره می شود، چشم های این ملت از اشک خشک نشده است .
توده ما قرن هاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید. مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید.
یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما ضجه می کند. به جرم این عشق تازیانه ها خورده و قتل عام ها دیده و شکنجه ها کشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی تاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازیانه ای که از دژخیمی خورده است، داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.
ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در کام!با ملت خویش حرف بزن.
ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت.
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .
جهل از یک سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوی دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می کشاند . و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد . آنان را بر استحمار کهنه و نو , بر بندگی سنتهای پوسیده و دعوت های اپن , بر ملعبه سازان تعصب قدیم و تفنن جدید , به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر؛ شهر قساوت و وحشت می کوبیدی و پایه های یک قصر؛قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی برآشوب!
تا در خویش برآشوبند و تاروپود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند و تا در  برابر این طوفان بر باد دهنده ای که به وزیدن آغاز کرده است، ایستادن را بیاموزند. و این ماشین هولناکی را که از او یک بازیچه جدید می سازد , باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای پر کردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه آنچه که سرمایه داری به بازار می آورد و برای لذت بخشیدن به هوس های کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بی شور و بی روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زندگی پوچ و بی هدف و سرد جامعه ی رفاه , در هم بشکنند! و خود را از حرم های اصالت قدیم و بازارهای بی حرمت جدید به امامت تو ای زینب! نجات بخشند!
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .
مگو که بر شما چه گذشت ؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟ مگو که خداوند آنروز عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند .
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
آری زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت؟ مگو که دشمنانتان چه کردند؟ و دوستانتان چه کردند ؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم .
تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای .
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم .
با تو ای خواهر مهربان!
این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه نسل ها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی.
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر. ( دکتر علی شریعتی )


عاقبت کسی که امام را مسخره کرد !

بسم الله

روزگار ، روزگار آدمهای کوچک و منافق بود.
و ایمان تنها لقلقه‌ی زبانها بود، شاید برای نجات از اتهام بی‌دینی.
بذر ایمان در کویر یابس دلهای مردمان سخت‌تر از سنگ، هرگز نمی‌توانست به جوانه بنشیند و در سیاهی ظلمت و گمراهی این آدم‌نماها، گرگهای ایمان خوار ، زوزه
می‌کشیدند.
و در میان این قوم غافل، مردی به پهنه‌ی آسمان آبی با دلی به عرصه‌ی دریا، با زخمهای گونه‌گون، برخورده از دشنه‌ی عداوت این نامردْ مردم، آرام و استوار، برای
رسالتی همچنان خون جگر می‌خورد.
آری، مرد داستان ما، همان بازمانده‌ از طوفان خون، یادگار کربلا،‌حضرت سجاد بود.
روزی امام میان مردم نشسته بود و از حیرت مردم، که در غفلت خود می‌لولیدند، دلش را سخت می‌فشرد، که چراغ هست و اینان این‌چنین در بیراهه‌اند، تا آنکه لب
به سخن گشود و فرمود :انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده‌ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار
دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم !
ضمرة بن معبد، کلام امام تمام نشده، انگار بی‌تاب شنیدن کلام پیامبر باشد، گفت: شما آنچه شنیده‌اید بگویید!
امام با تأملی سنگین فرمود: مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى‌گذارند، و به گورستان مى‌برند، چه مى‌گوید؟
حاضران گفتند: خیر!
و امام ادامه‌ داد: فریاد می‌زند و به آنان که او را بر دوشهای خود به سوی قبر مى‌برند مى‌گوید: آیا نمى‌شنوید؟ از دشمن خدا (شیطان) به شما شکایت دارم که مرا
فریب داد و به این روز سیاهم افکند و با آنکه وعده داده بود اما نجاتم نداد.
من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند. من از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و نیز از خانه‌اى که ثروتم را در آبادى آن
خرج کردم ولى سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند، شاکی‌ام.
به من رحم کنید! این‌قدر عجله نکنید!
تا کلام امام به اینجا رسید، دل پر کینه و سیاه ضمرة دیگر تاب نیاورد و با خنده‌ای تلخ، حاضر‌جوابانه گفت :
اگر مُرده، بتواند به این خوبى صحبت کند، پس ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند!
کام امام علیه السلام، به مزه تلخی که ضمره‌ پرانده بود، ناخوش شد و دلش از این‌همه شعوری که در دل اینان نبود گرفت.
آنگاه رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى‌کند از او انتقام بگیر!
روزهای جاهلیت همچنان می‌گذشت، چهل روزی می‌شد که دل امام از ضمره شکسته بود که غلامش به دیدار امام آمد.
امام، کریمانه احوالش را پرسید و به او مهر ورزید.
و از کار و بارش پرسید و فرمود: از کجا مى‌آیى؟
غلام بی مقدمه، زبان گشود که اربابم، ضمره از دنیا رفت و من اکنون ار مراسم خاکسپاری او می‌آیم.
غلام تاب نداشت، گویا در دلش حرفی بود که می‌خواست سینه‌اش را شکافته و بیرون آید.
مگر او چه دیده بود؟
هرچه بود او را وا داشت که بی درنگ ادامه دهد که: وقتى او را در گور گذاشتند و خاک ریختند، او به زبان آمد و فریاد می‌زد.
من صدایش را می‌شناختم، خود او بود، مثل وقتی که زنده بود.
من صدایش را شنیدم که مى گفت :
واى بر تو ای ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى.
جهنمی که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .
غلام از آنچه دیده بود سخت بی‌تاب بود، امام آرام و خاموش، چنانکه گویا عاقبت ضمره، پیش چشمانش بوده و از قبل می‌دانست!
آنگاه پندگیرانه از آنچه بر سر ضمره آمده بود فرمود: از خداوند مسألتِ عافیت دارم، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه و آله را مسخره کند، همین
است .

پی نوشت
--------------
کافی، ج 3، ص 234 و نیز: بحار الأنوار،  ج 46، ص 142


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >