بسم الله
از میان انبوه سوالاتی که در باره حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش وجود دارد جدی ترین سوال این است که زاد ولد، تکثیرو تولید نسل انسانی میان فرزندان آدم علیه السلام چگونه صورت گرفته است؟
در این خصوص احتمالاتی چند متصور است:
1- نخست اینکه فرزندان آدم با یکدیگر ازدواج کرده اند.
2- دیگراینکه فرزندان آدم با انسانهایی از نسل انسانهای پیشین ازدواج کرده اند چنانکه ظاهر پاره ای از روایات موید این مدعاست.
3- احتمال ضعیفتری نیز وجود دارد وآن اینکه فرزندان آدم با افرادی ازجنس جن یا ملک ازدواج کرده باشند چنانکه پاره ای دیگر ازروایات این ادعا را تا اندازه ای تایید می کند.
اینک به بررسی احتمالات یاد شده می نشینیم.
با بررسی اقوال و آرای اندیشمندان اسلامی در می یابیم که عده ای از بزرگان احتمال اول و عده ای دیگر احتمال دوم را پذیرفته اند. احتمال اخیر نیز به دلیل عدم قطعیت سند و مخالفتی که با ظاهر قرآن دارد مردود است.
اکنون ببینیم کدامیک از این دو دیدگاه عمده بیشتر قابل دفاع است.
آنچه از سخن مرحوم علامه استفاده می شود اینکه تنفر فطرت انسانی از مسأله ازدواج با محارم به دلیل شیوع فحشاء و منکراتی است که در اثر چنین ازدواجهایی به تدریج در جوامع انسانی به وجود آمده است و چون در زمان فرزندان حضرت آدم هنوز فساد و منکرات شیوع نداشت لذا چنین ازدواجی با فطرت انسانی مخالف نبود.
بررسی و تبیین دیدگاه اول:
اگر دیدگاه نخست را که می گفت: " پیدایش نسل انسانها در اثرازدواج فرزندان آدم علیه السلام با یکدیگر پدید آمده است" بپذیریم، آنگاه اولا:
- باید بتوانیم مساله حرمت شرعی نکاح میان خواهر و برادر را توجیه کنیم.
- ثانیا: باید ببینیم این امر مخالفتی با فطرت و سرشت انسانی دارد یا خیر؟
صاحب المیزان، علامه طباطبایی(ره) پیرامون مسأله نخست قایل به حلیّت شرعی نکاح میان محارم در زمان حضرت آدم علیه السلام می باشند. عین سخن ایشان در این باره چنین است:
" اینکه چنین ازدواجى در اسلام حرام است و بطورى که حکایتشده در سایرشرایع نیز حرام و ممنوع بوده ضررى به این نظریه نمىزند، براى اینکه تحریم حکمى است تشریعى، که تابع مصالح و مفاسد است، نه حکمى تکوینى(نظیر مستى آوردن شراب) و غیرقابل تغییر، و زمام تشریع هم به دستخداى سبحان است، او هر چه بخواهد مىکند و هرحکمى بخواهد مىراند، چه مانعى دارد که یک عمل را در روزى و روزگارى جایز و مباحکند، و در روزگارى دیگر حرام نماید، در روزى که جز تجویزش چارهاى نیست تجویز کند ودر روزگارى دیگر که این ضرورت در کار نیست تحریم کند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى کهتجویزش باعثشیوع فحشا و جریحهدار شدن عفت عمومى نمىشود تجویز کند و در روزگارى دیگرکه باعث این محذور مىشود تحریم کند."(1)
مرحوم علامه طباطبایی همچنین سوال دوم را چنین پاسخ گفته اند:
"این سخن که ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست نیست و فطرت چنین ازدواجى را صرفا به خاطر اینکه ازدواج خواهر و برادر است نفىنمىکند و از آن تنفر ندارد، بلکه اگر نفى مىکند و اگر از آن تنفر دارد براى این است کهباعثشیوع فحشا و منکرات مىشود و باعث مىگردد غریزه عفتباطل گردد و عفتعمومى لکهدار شود. و پر واضح است که شیوع فحشا بوسیله ازدواج خواهر و برادر در زمانى است کهجامعه گستردهاى از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگارى که در تمامى روى زمین غیر ازچند پسر و چند دختر از یک پدر و مادر وجود ندارند و از سوى دیگر مشیتخداى تعالى تعلقگرفته که همین چند تن را زیاد کند، و افرادى بسیار از آنان منشعب سازد، دیگر عنوان فحشابر چنین ازدواجى منطبق و صادق نیست. پس اگر انسان امروز از چنین تماس و چنین جماعى نفرت دارد به خاطر علتى است کهگفتیم، نه اینکه به حسب فطرت از آن متنفر باشد، به شهادت اینکه مىبینیم مجوسیان در قرنهائىطولانى(بطورى که تاریخ ذکر مىکند)ازدواج بین خواهر و برادر را مشروع مىدانستند و از آنمتنفر نبودند و هم اکنون بطور قانونى در روسیه(بطورى که نقل شده)و نیز بطور غیر قانونى یعنىبه عنوان زنا در اروپا انجام مىشود."(2) که البته این سازگار با عفت جهانی نیست و مردود می باشد.
بنا بر آنچه گذشت تنفر فطرت انسانی از مسأله ازدواج با محارم به دلیل شیوع فحشاء و منکراتی است که در اثر چنین ازدواجهایی به تدریج در جوامع انسانی به وجود آمده است و چون در زمان فرزندان حضرت آدم هنوز فساد و منکرات شیوع نداشت لذا چنین ازدواجی با فطرت انسانی مخالف نبود.
اشکال دیگری نیز بر این مدعا وارد است و آن اینکه اگر ازدواج با محارم به حکم فطرت انسانی امری قبیح و نا پسند است عین همین اشکال درباره انسانهای نخستین پیش از خلقت آدم نیز مطرح خواهد بود بدین معنا که آنها نیز نمی بایست با محارم خویش ازدواج می کردند که در این صورت هیچ انسانی به وجود نمی آمد. بنا براین هیچ گریزی از قبول ادعای ازدواج انسانهای نخستین (خواه فرزندان آدم؛ خواه اسنانهای ما قبل آدم)با محارم خویش وجود ندارد.
بررسی و نقد دیدگاه دوم:
کسانی که احتمال دوم (ازدواج فرزندان آدم با انسانهای ماقبل ) را پذیرفته اند می گویند:
"چون ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر ممکن نبوده، زیراازدواج با محارم یک عـمـل قـبـیح و زشت است، فرزندان آدم با دخترانى از نژاد و نسل دیگر که در روى زمین بودند ازدواج کـردنـد , بـعـدا کـه فرزندان آنها با هم پسر عموشدند زناشویى در میان خود آنان صورت پـذیـرفت و این نظر را نیز بعضى از روایات تایید مى کند , زیرا نسل آدم نخستین انسان روى زمین نبوده , بلکه پیش از او نیزانسانهایى در زمین زندگى مى کرده اند . حـاصل این که : ممکن است گفته شود که پسران آدم با بقایاى انسانهاى پیشین که قبل از خلقت آدم و حوا در روى زمین زندگى مى کردند , ازدواج کرده اند و از گفتگوى خدابا فرشتگان درباره آفرینش آدم(3) در روى زمین استفاده مى شود که قبل از آدم و حوا انسانهایى در روى زمین زندگى مى کردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود. (4)
در پاسخ بدین نظریه باید گفت :
برخی از آیات قرآنی نافی این مدعاست؛ چنانکه می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا(5)
از ظاهر این آیه بر مىآید که در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ کس دیگرىدخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشردخالت داشته، و نه هیچ مردى، چون قرآن کریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدادانسته، و اگر غیر از آدم و حوا مردى یا زنى از غیر بشر نیز دخالت مىداشت، مىفرمود: "و بثمنهما و من غیرهما"، و یا عبارتى دیگر نظیر این را مىآورد تا بفهماند که غیر از آدم و حواموجودى دیگر نیز دخالت داشته و معلوم است که منحصر بودن آدم و حوا در مبدایت انتشار نسل،اقتضا مىکند که در طبقه دوم ازدواج بین خواهر و برادر صورت گرفته باشد.
اما در پاسخ به اینکه گفته شد:
"از گفتگوى خدا با فرشتگان درباره آفرینش آدم در روى زمین استفاده مى شود که قبل از آدم و حوا انسانهایى در روى زمین زندگى مى کردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود"
باید گفت:
اتفاقا داستان خلقت آدم و گفتگوی خداوند با ملائک خود مؤیدی بر صحت ادعای ماست زیرا وقتی قبل از خلقت حضرت آدم خداوند فرمود :" انی خالق بشرا من طین"(6) و نیز فرمود: "انی جاعل فی الارض خلیفه"(7)
فرشتگان در اعتراض گفتند که این موجود خاکی در زمین دست به فساد وخونریزی خواهد زذ(8) وآگاهی فرشتگان از این مساله نه از آن روست که انسانهایی پیش از حضرت آدم در زمین زندگانی داشته اند بلکه بدین دلیل بود که می دانستند موجود زمینی از آن رو که مادی است قطعا مرکب از قوای غضبی و شهوانی است، از طرفی زمین نیز دارمحدودیت و تزاحم است لذا بقا در آن جز در سایه زندگی دسته جمعی سامان نمی یابد ومعلوم است که این نحوه زندگی به خونریزی و فساد خواهد انجامید.
از ظاهر آیه بر مىآید که در انتشار نسل بشر غیر از آدم و همسرش هیچ کس دیگرىدخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به این دو تن بوده و بس، نه هیچ زنى از غیر بشردخالت داشته، و نه هیچ مردى، چون قرآن کریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدادانسته
اشکال دیگری نیز بر این مدعا وارد است و آن اینکه اگر ازدواج با محارم به حکم فطرت انسانی امری قبیح و نا پسند است عین همین اشکال درباره انسانهای نخستین پیش از خلقت آدم نیز مطرح خواهد بود بدین معنا که آنها نیز نمی بایست با محارم خویش ازدواج می کردند که در این صورت هیچ انسانی به وجود نمی آمد. بنا براین هیچ گریزی از قبول ادعای ازدواج انسانهای نخستین (خواه فرزندان آدم؛ خواه اسنانهای ما قبل آدم)با محارم خویش وجود ندارد.
در خصوص روایات نیز باید باید بگوییم روایاتی وجود دارد که درستی ادعای ما را تایید می کند.در این زمینه به ذکر یک روایت بسنده می کنیم:
از ابوحمزه ثمالى نقل است که گفت : مى شنیدم حضرت على بن الحسین (ع) با یکى از مردان قریش سخن مى گفت و مى فرمود: چون خداوند توبه آدم را پذیرفت و او با همسرش حوّا از بهشت فرود آمدند از این دو چهل فرزند به وجود آمد : بیست پسر و بیست دختر ، بدین وجه که هر پسر و دخترى از یک بطن متولد شدند ، نخستین شکم هابیل بود و دخترى به نام اقلیما ، و شکم دوم قابیل و دخترى به نام لوزا ، و لوزا از همه فرزندان آدم زیباتر بود ، چون فرزندان بزرگ شدند و به سن رشد رسیدند آدم ترسید مبادا به گناه بیفتند آنها را به حضور خواند و گفت : مى خواهم لوزا را به تو اى هابیل و اقلیما را به تو اى قابیل تزویج کنم . قابیل گفت : من به این ازدواج رضا ندهم چه لوزا که با من توأم است به من سزاوارتر است . آدم گفت : پس من قرعه مى زنم . هر دو به قرعه راضى شدند ، چون قرعه افکند لوزا توأم قابیل به نام هابیل درآمد و اقلیما توأم هابیل به نام قابیل ; آدم تزویج را برقرار نمود و از آن تاریخ (پس از تزویج فرزندان بلافصل آدم) خداوند نکاح خواهر با برادر را حرام کرد . ابوحمزه گوید : آن مرد قرشى به امام عرض کرد : آیا از این نسل فرزندانى هم به وجود آمدند ؟ فرمود : آرى . قرشى گفت : مجوسیان نیز امروز همین کار را مى کنند . فرمود : مجوس این کار را پس از حرام شدنش مى کنند; سپس فرمود : چرا تعجب مى کنى ؟ مگر نه حوّا از خود آدم آفریده شده و در عین حال با وى ازدواج نموده ؟! آرى این کار در آن زمان مشروع و مباح بوده و پس از آن حرام گشته . (9).
نتیجه گیری:
ازمجموع ادله نقلی و عقلی که گذشت احتمال نخست تعین می یابد و آن اینکه :
تولید، تکثیرو تزاید نسل بشری در روی زمین از طریق ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر صورت گرفته است.
منابع
-------------------
1- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج4، ص145-144
2- همان، ص145.
3- وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(بقره/30)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نمایندهای] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.»
4- مکارم شیرازی، ناصر، پاسخ به پرسشهای دینی
5- نساء/1
6- صاد/71
7- بقره/30
8- همان
9- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج11، ص225
بسم الله
کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده.
این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاختهاند بر پیکر صبر آنان.
بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.
کاروانِ اربعین، با خطبههای گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزندهترین بیان قاب میشود و در سوزندهترین بیابان.
بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرا.
دوبیتیهای پرلهیب، سطح مصیبتزده دشت را گلگونتر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافلهای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود.
اینان اربعین را با خود آوردهاند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندیشان بریزد.
سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گامهای شکیباتان که جادههای دراز شام را خسته کرد!
هر سال، چشمان غمبار اربعین که میآید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک.
هر سال اربعین، از لابهلای واژههای مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده میشود و علمهای ما از هوش میروند.
لباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند.
اربعین! به یاد روشنیِ شما شمعگونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصلههای خود و زجرهای شما.
خوشا زندگی در این گریستن و مردنهای پیاپی!
خوشا گریستن برای داغهای زینب علیهاالسلام ، برای مصیبتهای سجاد علیهالسلام ، برای بیتابی بچههای آسمان!
سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه میاندازد!
من برای گریستن، به آغوشت محتاجم.
بسم الله
شوخی یکی از نشانهها و روشهای خوش اخلاقی است. اما باید دانست که حد و مرزی دارد که اگر از آن بگذرد نه تنها خوش اخلاقی نبوده بلکه یکی از بدترین و خطرناکترین خصلتها خواهد بود. شوخی خوب آن است که موجب شادی دیگران شود اما نه به هر قیمتی. آیا شما حاضرید به خاطر این که من بخندم و خوشحال شوم سرتان را بکوبید به دیوار؟ اگر حاضر نیستید، پس مواظب شوخیهایتان باشید. و با کوبیدن دیگران مرا نخندانید که بالاخره دامنتان را خواهد گرفت.
چقدر بد است که ماها برای خنداندن دیگران، یکی دیگر را میرنجانیم یا مسخرهاش میکنیم و ... و چه ارزان خودمان را میفروشیم.
پیامبر مهرمان -که درود و خدا برو و خاندانش باد- فرمود: اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاّ حَقّاً «من شوخی میکنم، ولی جز سخن حق نمیگویم».
امام صادق علیهالسلام نیز شوخی زیاد را با رعایت آدابش با همسفران، و پوشاندان رازها [و نقاط ضعفی که از دوستانش در سفر دیده است] را پس از جدایی از آنان، از آداب سفر برشمرده است.
چنانکه پیداست وظیفهی انسان هم شوخی کردن است و هم عیب پوشی. نه اینکه با عیوب دیگران شوخی کرد.
یونس شیبانی میگوید: حضرت صادق علیه السلام از من پرسید: مزاح تو با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم: بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباش، چرا کـه مـزاح کردن از حسن خلق است و تو میتوانی به وسیله آن دیگران را شادمان کنی. پیامبر خدا نیز با افراد شوخی میکرد و منظورش شاد کردن آنان بود».
معمر بن خلاد هم گفته: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: گاهی در میان جمع، سخنی به میان میآید که همه شوخی میکنند. و میخندند. ایرادی ندارد؟ حضرت فرمود: مانعی نیست، اگر نباشد، ـ و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایی در میان نباشد ـ سپس فرمود: مردی از اعراب بادیهنشین نزد رسول خدا میآمد و برای آن حضرت هدیه میآورد و همانجا میگفت: پول هدیهی مرا مرحمت کن! و رسول خدا از این سخن میخندید. و هرگاه غمگین میشد میفرمود: اعرابی چه میکند؟ کاش نزد ما میآمد [و با سخنانش ما را میخنداند].
خوب به این نکته فکر کنیم که چه کسی از خانوادهمان لایقتر، که ما خندیدن را نثار آنان کنیم ؟
دوستان من، بیایید ما هم مثل یونس حرف امام رضا گوش کنیم و این رفتار پسندیده را به تمام زندگیمان تسری دهیم. در خانه، محل کار و تحصیل، توی اتوبوس، با مغازهدار و ... .
و بیایید خوب به این نکته فکر کنیم که چه کسی از خانوادهمان لایق تر که ما خندیدن را نثار آنان کنیم ؟
و در پایان بیایید با هم قراری بگذاریم. فرقی نمیکند که چهکارهایم و چند ساله، فرقی نمیکند زنیم یا مرد، هر که هستیم باشیم، اما از امروز قبل از آنکه خانوادهی خود را ببینیم ، حتما یک شوخی یا جوک دست و پا کنیم تا وقتی به هم رسیدیم، با آن، پذیراییشان کنیم و کامشان را شیرین.
من از همین الان شروع میکنم و اولین مهمان من شما هستید، بفرمایید:
روزی پیامبر نازنین اسلام به پیرزنی برخورد و به او گفت: هرگز پیرزن بهشت نمیرود!
پیرزن از شنیدن این حرف غمگین شد. بلال از راه رسید و با مشاهده آن صحنه، وضعیت زن را برای پیامبر نقل کرد. حضرت به بلالفرمود: سیاه پوستان هم به بهشت نمیروند. بلال نیز مانند پیر زن اندوهگین گشت. در هین گیر و دار عباس، عموی پیامبر هم را رسید و پس از فهمیدن ماجرا آن را برای پیامبر بازگفت. پیامبر فرمود: پیرمردها هم به بهشت گام نمینهند.
بعد، رسول خدا [حتما درحالیکه لبخندی به لب داشت] گفت: خداوند اینان را با بهترین شکل ظاهری و در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت میسازد. پیرها جوان و سیاهها، سفید و نورانی به بهشت میروند.
بسم الله
«الله الله فى القرآن! فلا یسبقکم الى العمل به احد غیرکم؛ حرمت قرآن را پاس بدارید. مراقب باشید، مبادا که کسى در عمل به آن بر شما سبقت بگیرد.»
پیشتر، قرآن برای پیامبر این پیشبینى را کرده و فرموده بود: و قال الرسول یا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا. (فرقان/ 30) در تفسیر بیضاوى، ذیل آیه آمده است که این شکایت پیامبر در دنیا یا در آخرت است. روز قیامت - یا در همین دنیا - پیامبر به خداوند عرض مىکند: پروردگارا! این قوم من قرآن را مهجور ساختند - آن را به کنارى نهادند و به آن عمل نکردند.
این شکایت پیامبر در حالى است که آن حضرت سفارش بسیار در خواندن، تعلیم، تعلم، و عمل به دستورهاى قرآن، کرده است و قرآن را پناهگاهى استوار در سختیهاى روزگار شمرده است: شما در زمان - و مکانى- سست به سر مىبرید. اینک بر پشت شتر زمانه سوارید و او به سرعت شما را به سوى مرگ مىبرد. مىبینید که چگونه شب و روز و خورشید و ماه مىآیند و مىروند و هر نوى را کهنه و فرسوده مىسازند و هر دورى را نزدیک مىکنند و هر وعدهاى را حاضر مىنمایند. پس براى پیمودن راهى دراز، خود را مهیا کنید و توشه برگیرید.
مقداد برخاست و پرسید: یا رسول الله منظور از جایگاه سست چیست؟
حضرت فرمود: همین دنیاست. خانهاى که در آن سخت مبتلا مىشوید و سپس از آن کوچ مىکنید. حال که چنین است، آنگاه که فتنهها مانند پارههاى شب سیاه شما را فرو گرفت، به قرآن پناه ببرید. قرآن شفاعت مىکند و شفاعتش را مىپذیرند، قرآن از آنان که به آن بىاعتنایى مىکنند، سعایت (بدگویی و شکایت) مىکنند و سعایت و شکایت قرآن را تصدیق مىکنند. هر کس قرآن را پیش روى خویش قرار دهد، قرآن او را به بهشت وارد مىکند و هر کس قرآن را پشت سر اندازد، قرآن او را به دوزخ مىافکند... "قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یا ایها الناس انکم فى زمان هدنه، و انتم على ظهر السفر و السیر بکم سریع. فقد رایتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یقربان کل بعید، و یاتیان بکل موعود. فاعدوا الجهاز لبعد المفاز. فقام المقداد فقال: یا رسول الله! ما دار الهدنه؟ قال: دار بلاء و انقطاع. فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن. فانه شافع مشفع و ما حل مصدق. من جعله امامه قادة الى الجنة و من جعله خلفه ساقه الى النار."(1)
حضرت على علیه السلام هم که شاگرد نخست مکتب قرآن بود، سخنانى درّ آسا و گهربار در عظمت قرآن، گفته است، چنانچه در یکى از آن گفتارهاى فراوان مىفرماید: قرآن را بیاموزید، زیرا که نیکوترین گفتار است، ژرفاى آیات آن را خوب بفهمید، چون که بهار و طراوت دلهاست. به نور قرآن شفا بجویید، چرا که شفابخش سینههاست، آن را به نیکویى بخوانید، زیرا که سودمندترین قصههاست، و آگاه باشید - دانشمندى که به آنچه غیر از دانش اوست عمل کند، همانند جاهل سرگشتهاى است که از بیمارى جهل بهبودى نیابد. بلکه حجت خدا - به خاطر علمش - بر او بزرگتر، و حسرت و پشیمانىاش لازمتر، و نزد خداوند سرزنش بر او بیشتر است. «و تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث، و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور، و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص. و ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذى لایستفیق من جهله، بل الحجة علیه اعظم، و الحسرة له الزم و هو عندالله الوم.(2)
اما با همه این توصیهها، حضرت امیرالمومنین چنین پیشگویى مىکنند: پس از من روزگارى را در مىیابید که در آن زمان چیزى نهانتر از حق و آشکارتر از باطل نیست، روزگارى که بیشترین دروغ و ناروا به خدا و رسول بسته مىشود. نزد مردم آن دوران کالایى بى ارزشتر از کتاب خدا نیست، البته آن هنگام که آیات آن به حق تلاوت و معنا شود. و در عین حال کالایى رایجتر و پر بهاءتر از قرآن نیست، البته آن گاه که معانى آن از موضع و منظور اصلى تحریف شود...
«انه سیاتى علیکم من بعدى زمان لیس فى ذلک الزمان شىء اخفى من الحق ولا اظهر من الباطل ولا اکثر من الکذب على الله تعالى و رسوله صلى الله علیه و آله، و لیس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلى حق تلاوته ولا سلعه انفق بیعا و اغلى ثمنا من الکتاب اذا حرف من مواضعه ... .»(3)
پینوشتها:
---------------------
1- تفسیر عیاشى، ج 1، ص 13 .
2- نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 110.
3- اصول کافى، ج 8، ص 387 .
منبع:
کتاب آخرین دیدار، نادر فضلی .